کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نولة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نولة
لغتنامه دهخدا
نولة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) دهش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) انعام . عطیه . (ناظم الاطباء). نیل . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || بوسه . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
نولة
لغتنامه دهخدا
نولة.[ ل َ ] (ع اِ) دهش . عطیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انعام . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
نوله
لغتنامه دهخدا
نوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) به معنی کلام است مطلقاً اعم از آنکه کلام خالق باشد یا مخلوق و به معنی قول هم آمده است در برابر فعل . (برهان قاطع). از دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 و نیز رجوع به آنندراج و انجمن آرا و حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین شود.
-
نُوَلِّهِ
فرهنگ واژگان قرآن
پیش رویش قرار می دهیم ("نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّىٰ ":او را به همان سو که رو کرده واگذاريم)
-
جستوجو در متن
-
نیلة
لغتنامه دهخدا
نیلة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) عطیه . دهش . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). نوله . نائل . (متن اللغة).
-
تَوَلَّىٰ
فرهنگ واژگان قرآن
رو کرد - رو گردانید - اعراض کرد - دوست دارد-داراي ولايت و سلطنت شد و تملک يافت يا عهده دار شد(در عباراتي نظير"و اذا تولي سعي في الارض ليفسد فيها"و"وَﭐلَّذِي تَوَلَّىٰ کِبْرَهُ مِنْهُمْ". "نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّىٰ ":او را به همان سو که رو کرده واگذاريم...
-
خضری
لغتنامه دهخدا
خضری . [ خ ِ ] (اِخ ) از شعرای متأخر عثمانی است که بسال 1262 هَ . ق . وفات یافت و این بیت از اوست :عاکف بیت العلومه پیرو اولدم خضرپاحضر تیله نوله ایتسه م دائما گفتار عشق .(از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
بازگذاردن
لغتنامه دهخدا
بازگذاردن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن . واگذاردن . بحال خود گذاشتن . و رجوع به بازگذاشتن شود : اگر به این قسم که خوردم وفا نکنم ... مرا بازگذارد بقدرت و قوه ٔ خودم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319). بازگذاریم او را بدانچه اختیار کرد. نوله ما تولی .(ت...
-
احمدپاشا
لغتنامه دهخدا
احمدپاشا. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ولی الدین حسینی . بزرگترین شاعر عثمانی است و اول کس است که به اشعار ترکی لطافت داد و او متتبع آثار ادب فارسی بود و از شعرای فرس تقلید میکرد و حتی بعض ابیات او عیناً ترجمه ٔ بیتی از فارسی است . پدر او قاضی عسکر سلطان مُ...
-
دهش
لغتنامه دهخدا
دهش . [ دَ / دِ هَِ ] (اِمص ) از ده (ماده ٔ مضارع دادن ، به معنی بخشیدن به اضافه ٔ شین اسم مصدری ) جود. هبه . سخا.بذل . رادی . بخشندگی . جوانمردی . عارفه . معروف . (یادداشت مؤلف ). همت و بخشش و عطا و کرم و سخاوت . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از لغت ...
-
نول
لغتنامه دهخدا
نول . [ ن َ ] (ع اِ) رودبار روان . (منتهی الارب ). رودبار پر از آب . (ناظم الاطباء). وادی سایل . (اقرب الموارد) (متن اللغة). وادی روان . (ناظم الاطباء). || مزد کشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کرایه ٔ جهاز. (ناظم الاطباء). اجرت سفینه . (ازمتن ال...
-
کارنو
لغتنامه دهخدا
کارنو. [ ن ُ ] (اِخ ) لازار. کنوانسیونل فرانسوی ، متولد در نوله . وی دانشمندی ریاضی دان و از واضعین علم هندسه ٔ جدید و عضو کمیته ٔ نجات عمومی بود.و هم اوست که چهارده لشکر جمهوری را ایجاد کرد و اسلوب جنگی جدیدی را بوجود آورد که «ژنرال هش » و «ناپلئون ...
-
عطا
لغتنامه دهخدا
عطا. [ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) عطاء. دهش . (منتهی الارب ). دادن بخشش را. (از اقرب الموارد). ضد منع. انعام . بذل . حِباء. حَبوة. داشن . دهش . دهشت . دهشته سَیب صفد. طلف . عطیت . عطیة. مَن ّ. ندی . نوال . هن . و رجوع به عطاء شود : بشتر راد خوانمت پرگست او ...