کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوب
لغتنامه دهخدا
نوب . (ع اِ) نحل . زنبور عسل . واحد آن نائب است . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || گروهی از سیاهان . نوبة. واحد آن نوبی است . (از منتهی الارب ). جیلی از مردم سودان . (از متن اللغة). رجوع به نوبه (اِخ ) شود.
-
نوب
لغتنامه دهخدا
نوب . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نائب . رجوع به نائب شود. || نزدیکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قرب . مقابل بُعد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آن که بر مسافت یک شباروز باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به اقرب الموارد و متن اللغة شود. || قوّت ...
-
نوب
لغتنامه دهخدا
نوب . [ ن ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ نوبة، به معنی مصیبت و نازلة. رجوع به نوبة (ع اِ) شود. || ج ِ نوبة. رجوع به نوبت و نَوبة شود.
-
جستوجو در متن
-
انتاب
واژهنامه آزاد
انْتَابَ: انْتِياباً [ نوب ] فلاناً أَمْرٌ: كارى براى فلانى پيشامد - القومَ: پياپى نزد آن قوم آمد. - زَيْدٌ عمراً: زيد به سوى عمرو رفت.
-
نیابة
لغتنامه دهخدا
نیابة. [ ب َ ] (ع مص ) بجای کسی ایستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). قائم مقام کسی شدن . نوب . مناب . (از متن اللغة). ایستادن بجای کسی که پیش از تو بوده باشد. (زوزنی ). نیز رجوع به نیابت و نوب شود. || (اِ) بار. پاس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا...
-
وظائف
لغتنامه دهخدا
وظائف . [ وَ ءِ] (ع اِ) وظایف . ج ِ وظیفه . (منتهی الارب ). به معنی روزمره از طعام و رزق و جز آن . (آنندراج ). رجوع به وظیفه شود. و گویند: للدنیا وظائف ؛ ای نُوَب و دُوَل .
-
نوبة
لغتنامه دهخدا
نوبة. [ ن َ ب َ ](ع مص ) فرودآمدن کار. (از منتهی الارب ). نازل شدن کار. (از متن اللغة). اصابت کردن امری . (از اقرب الموارد). نَوْب . (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به نَوب شود. || (اِ) بار. پاس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوبت . (ناظم الاطباء). اس...
-
نوبت
فرهنگ فارسی معین
(نُ بَ) [ ع . نوبة ] (اِ.) 1 - بار، دفعه ، کرت . ج . نوب . 2 - وقت ،هنگام .3 - خیمه ، خیمة پاسبانی . 4 - پاس ، نگهبانی . 5 - هر کاری که به طور متناوب انجام شود.
-
أَنَابَ
فرهنگ واژگان قرآن
پی در پی بازگشت - پی در پی رجوع کرد ( کلمه انابه به معناي رجوع است . و انابه به سوي خدا به معناي بازگشت به سوي اوست به توبه و اخلاص عمل و اين کلمه از ماده نوب است که به معناي برگشتن پي در پي است )
-
أَنَابُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
پی در پی بازگشتند - پی در پی رجوع کردند ( کلمه انابه به معناي رجوع است . و انابه به سوي خدا به معناي بازگشت به سوي اوست به توبه و اخلاص عمل و اين کلمه از ماده نوب است که به معناي برگشتن پي در پي است )
-
أَنَبْنَا
فرهنگ واژگان قرآن
پی در پی برگشتيم-انابه کرديم - پی در پی رجوع کردیم ( کلمه انابه به معناي رجوع است . و انابه به سوي خدا به معناي بازگشت به سوي اوست به توبه و اخلاص عمل و اين کلمه از ماده نوب است که به معناي برگشتن پي در پي است )
-
يُنِيبُ
فرهنگ واژگان قرآن
پی در پی بازمی گردد - پی در پی رجوع می کند( کلمه انابه به معناي رجوع است . و انابه به سوي خدا به معناي بازگشت به سوي اوست به توبه و اخلاص عمل و اين کلمه از ماده نوب است که به معناي برگشتن پي در پي است )
-
نوبة
لغتنامه دهخدا
نوبة. [ ب َ ] (ع اِ) رسیدگی کار سترگ و مصیبت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نازلة. مصیبت . (اقرب الموارد). ج ، نُوَب . || زمین سنگلاخ سوخته (؟). (ناظم الاطباء). || بار. پاس . نوبت . (ناظم الاطباء). رجوع به نَوبة و نوبت شود. || گروهی از س...
-
نوبی
لغتنامه دهخدا
نوبی . (ص نسبی ) منسوب است به بلاد نوبه . (ازسمعانی ) (از السامی ). اهل سرزمین نوبه : ز زنگی و نوبی سیه تر ز قاردگرگونه گون برده ٔ بی شمار. اسدی .|| زبان مردم سرزمین نوبه . زبانی که اهالی نوبه بدان تکلم کنند. || واحد نوب ، یعنی یک نفر سیاه ، مانند رو...