کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوآورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوآورده
لغتنامه دهخدا
نوآورده . [ ن َ / نُو آ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بدیع. تازه . || باکوره . نوباوه . ناوباوه . (یادداشت مؤلف از زمخشری ). نورس . تازه رس : انگور نوآورده ترش طعم بودروزی دو سه صبر کن که شیرین گردد.سعدی .
-
جستوجو در متن
-
مبتکر
لغتنامه دهخدا
مبتکر. [ م ُ ت َ ک َ ] (ع ص ) ابتکارشده . ابداع شده . نوآورده .
-
ناوباوه
لغتنامه دهخدا
ناوباوه . [ با وَ / وِ ] (اِ مرکب ) باکوره . نوباوه . نوآورده . میوه ٔ نو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نوباوه شود.
-
نوآورد
لغتنامه دهخدا
نوآورد. [ ن َ / نُو آ وَ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) بدعت . بدع . (مهذب الاسماء). اختراع . ایجاد. احداث . || (ن مف مرکب ) هر چیز تازه و نو. نوآورده .بدیع. تازه . رجوع به نوآورده شود. || هر چیز که به تازگی اشتهار یافته باشد. (ناظم الاطباء).
-
مستحدثة
لغتنامه دهخدا
مستحدثة. [ م ُ ت َ دَ ث َ ] (ع ص ) مؤنث مستحدث . نوآورده . نوآمده : این رسم از جمله رسمهای مستحدثه است . (تاریخ قم ص 166). رجوع به مستحدث و استحداث شود.
-
ترش طعم
لغتنامه دهخدا
ترش طعم . [ ت ُ / ت ُ رُ طَ ] (ص مرکب ) که طعم ترش دارد. ترش مزه . نامطبوع : انگور نوآورده ترش طعم بودروزی دو سه صبر کن که شیرین گردد.(گلستان ).
-
مستحدث
لغتنامه دهخدا
مستحدث . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استحداث . چیز نو پیدا کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). نوآورده و نویافته . (ناظم الاطباء). خبر و امثال آن که آن را نو و جدید یابند. (اقرب الموارد). || آغاز شده و ابداع گشته . (اقرب الموارد). رجوع به استحداث ...
-
مفتعل
لغتنامه دهخدا
مفتعل . [ م ُ ت َ ع َ ] (ع ص ) کار سترگ و دشوار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): جاء فلان بالمفتعل ؛ فلان با کار عظیم آمد. || تزویرشده . گویند: هذا کتاب مفتعل ؛ این خط یا نامه ٔ برساخته و مصنوع است . || شعری که در آن ابداع و ابتکار به کار رفته و گویند...
-
حادث
لغتنامه دهخدا
حادث . [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حدوث . نو. تازه . نوشده . نوشونده . (مهذب الاسماء). نوآورده . ج ، حوادِث . (تاج العروس ). || (اصطلاح فلسفه ) مُحدَث ، مقابل قدیم . آنکه آغاز دارد. || جرجانی در تعریفات آرد: الحادث مایکون مسبوقا بالعدم و یسمی حدوثا زم...
-
بدعة
لغتنامه دهخدا
بدعة. [ ب ِ ع َ ] (ع اِ) هر آنچه اختراع شود نه بر مثالی که قبلاً بوده باشد. (از اقرب الموارد). نوآورد. (مهذب الاسماء). نو. بدیع. بدع . (نصاب الصبیان از یادداشت مؤلف ). || رسم نو در دین بعد اکمال آن و هر چه در دین بعد از حضرت پیغمبر و ائمه علیهم الصل...
-
باکورة
لغتنامه دهخدا
باکورة. [ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث باکور. اول از هر چیز. ج ، بواکیر، باکورات . (از اقرب الموارد). || نوباوه . (مهذب الاسماء). ج ،بُکر. (منتهی الارب ). اول که از میوه رسد. (اقرب الموارد). پیش رس . (ناظم الاطباء). نوبر. بکیره . (یادداشت مؤلف ): نخلة باک...
-
بدایع
لغتنامه دهخدا
بدایع. [ ب َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) چیزهای تازه و نادر و عجیب . (ناظم الاطباء). تازه ها. نوباوه ها. نوپدیدکرده ها. نوآورده ها : از هر صنایعی که بخواهی بر او اثروز هر بدایعی که بجویی برونشان . فرخی .و بدایع ابداع را در عالم کون و فساد پیدا کرد. (کلیله و دمن...
-
همگر
لغتنامه دهخدا
همگر. [ هََ گ َ ] (اِخ ) مجدالدین . از شعرای قرن هفتم هجری است . او را در ادبیات فارسی غالباً از روی حکمی که در مقایسه ٔ امامی هروی و سعدی کرده است می شناسند. سه شاعر معاصر بوده اند. نوشته اند که بعضی از معاصران عقیده ٔ او را درباره ٔ امامی هروی و سع...
-
نوباوه
لغتنامه دهخدا
نوباوه . [ ن َ / نُو وَ / وِ ] (اِ مرکب ) باکوره . (مهذب الاسماء) (برهان قاطع) (اوبهی ). هر چیز نوآمده عموماً و میوه ٔ نورسیده خصوصاً. (رشیدی ). میوه ٔ نورسیده . (فرهنگ اسدی ). هر چیز نودرآمده عموماً و میوه ٔ نورسیده و پیشرس خصوصاً. (برهان قاطع). برِ...