کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهفته کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بیرونقی
لغتنامه دهخدا
بیرونقی . [ رَ / رُو ن َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بیرونق . کسادی . تق و لقی . ناروایی . عدم رواج : تا نور جان و ظل خدائی نهفته خاک بیرونقی بخلق خدای اندر آمده . خاقانی .برونق توانم من این کارکردبه بیرونقی کار ناید ز مرد. نظامی .کار چو بیرونقی از ن...
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی . [ ک َی ی ] (ع اِ) علامت و نشان سوختگی در پوست . داغ . (ناظم الاطباء). «کی » در اصل «کَوْی » بود واو را قلب به «یا»کردند، و عامه آن را به صورت اصل آن به کار برند. (از اقرب الموارد). داغی که با آهن تافته و جز آن بر عضوی نهند. (ناظم الاطباء). در عر...
-
نجیث
لغتنامه دهخدا
نجیث . [ ن َ ] (ع ص ) درنگ کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بَطی ٔ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). سست . || (اِ) راز نهانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راز نهفته . (ناظم الاطباء). سرّ مختفی . (اقرب الموارد). || نشانه ٔ خاکین که خاک توده...
-
ضمیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ضمائر] zamir ۱. باطن انسان؛ اندرون دل.۲. اندیشه و راز نهفته در دل.۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمه یا حرفی که بهجای اسم قرار میگیرد و دلالت بر شخص یا شیء میکند.〈 ضمیر منفصل: (ادبی) در دستور زبان، ضمیری که بهتنهایی ذکر میشود...
-
دل پری
لغتنامه دهخدا
دل پری . [ دِ پ ُ ] (حامص مرکب ) دل پر بودن . حالت و چگونگی دل پر. || بغض . کینه . کینه ٔ از پیش . خشمی بسیار و پنهان . بغضی مخفی . (یادداشت مرحوم دهخدا). دق دل . عداوت و دشمنی . حساب خرده .- دل پری از کسی داشتن ؛بغض او در دل به نهانی بسیار داشتن . ...
-
سمه
لغتنامه دهخدا
سمه . [ س ِ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی سمر باشد که دست افزار جولاهگان است ، و آن جاروب مانندی باشد که بدان آهار بر روی تاره ٔ جامه کشند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آبگیر کوچک که جولاهان دارند و در مؤید به معنی ماله ٔ آهار و لیف جولاهان که ...
-
دست
لغتنامه دهخدا
دست . [ دَ] (اِ) از اعضای بدن . دوقسمت جدا از بدن که در دو طرف تن واقع و از شانه به پائین فروآویخته است و از چند قسمت مرکب است : بازو و ساعد و کف دست و انگشتان . به عربی ید گویند. (برهان ). مقابل پای و بدین معنی ترجمه ٔ «ید» بود و دستان جمع آن . (از ...
-
آکنده
لغتنامه دهخدا
آکنده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) پُر. انباشته . مملو. ممتلی . مکتنز. مشحون . مُختزَن : بایوان یکی گنج بودش [ فرنگیس را ] نهان نبد زآن کسی آگه اندر جهان یکی گنج آکنده دینار بودگهر بود و یاقوت بسیار بود. فردوسی .بفرمای تا اسب و زین آورندکمان و کمند گزین...
-
ژرفی
لغتنامه دهخدا
ژرفی . [ ژَ ] (ص نسبی ) منسوب به ژرف . || (حامص ، اِ) عمق . گودی . غور. یکی از ابعاد سه گانه مقابل درازی و پهنی . (برهان ). ژرفا : به روستای ارغان چاهی آب است ژرفی آن همه ٔ جهان نتواند دانست . (حدود العالم ).اگر خون آن کشتگان را ز خاک بژرفی برد رای ی...
-
واسپوهر
لغتنامه دهخدا
واسپوهر. (اِ) لقب نجبای اشکانی و ساسانی و صاحبان مناصب کشوری و لشکری آنان . کریستنسن گوید از ترکیبات پهلوی اشکانی است . این کلمه که ایده اوگرام آرامی آن بربیتا است تحریفی است از لفظ ویس پوهر به معنی پسر طایفه . لفظ مذکور در زبان هخامنشی هم دیده میشود...
-
ناگهان
لغتنامه دهخدا
ناگهان . [ گ َ ] (ق مرکب ) ناگاه . ناگه . بغتةً. بی خبر. دفعةً. غفلةً. یکباره . غیرمترقب . نابیوسان : ای دریغا که موردزار مراناگهان بازخورد برف وغیش . کسائی .به کیخسرو از من نماند جهان به سر بر فرودآیمش ناگهان . فردوسی .بر این بر نیامد بسی روزگارکه ب...
-
خفت
لغتنامه دهخدا
خفت . [ خ ِف ْ ف َ ] (ع اِمص ) سبکی . خفیفی . (ناظم الاطباء). مقابل ثقل . (یادداشت بخط مؤلف ) : با قلت اجزاء وخفت حجم مشتمل است بر شرح مواقف و مقامات سلطان محمود سبکتکین و برخی از احوال آل سامان . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). طاهر چون خفت حال و قلت اعوان...
-
غمان
لغتنامه دهخدا
غمان . [ غ َ ] (ص ) غمناک . (لطائف اللغات از غیاث اللغات و آنندراج ). مغموم و اندوهگین . (ناظم الاطباء). || (اِ) ج ِغم ، برخلاف قیاس ، نظیر: گناهان و سخنان و جز آن . غمها. اندهان . و در بعضی شواهدی که در زیر آورده میشود ظاهراً بمعنی غم است بحال افراد...
-
مستور
لغتنامه دهخدا
مستور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سَتر. پوشیده شده . (از اقرب الموارد) (غیاث ). نهان . نهانی . پوشیده . مخفی . پردگی . نهفته . درپرده . زیر پرده . پرده دار. ج . مستورون و مساتیر. (اقرب الموارد) : نبودم سخت مستور و نبودندگذشته مادرانم نیز مستور. منو...
-
عیال
لغتنامه دهخدا
عیال . (ع اِ) ج ِ عَیِّل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عیّل شود. || عیال الرجل ؛ کسی که با مرد زندگی میکند و نفقه ٔ او بر وی واجب است ، چون غلام و زن و فرزند صغیر او. (از تعریفات جرجانی ). زن و فرزند و هرکه در نفقه و مؤونت مرد باشد. (منته...