کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهز
لغتنامه دهخدا
نهز. [ ن َ ] (ع اِ) اندازه . (منتهی الارب ). زهاء. قدر. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). گویند: هذا نهز کذا، یعنی به اندازه ٔ آن است . (منتهی الارب ). نُهاز. نِهاز. (متن اللغة). رجوع به نهاز شود. || (مص ) زدن و راندن و دور کردن . (از منتهی الارب ). ...
-
نهز
لغتنامه دهخدا
نهز. [ ن َ هَِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (متن اللغة) (اقرب الموارد).
-
نهز
لغتنامه دهخدا
نهز. [ ن ُ هََ ] (ع اِ) ج ِ نهزة. رجوع به نُهزَة شود.
-
واژههای همآوا
-
نهض
لغتنامه دهخدا
نهض . [ ن َ ] (ع اِ) مابین منکب و شانه جای شتر. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). میان دوش و کتف اشتر. (مهذب الاسماء). ج ، اَنهُض . || ظلم . (اقرب الموارد) (متن اللغة). ضیم . قسر. (متن اللغة). رجوع به معانی بعدی شود. || عتب . (متن اللغة) (اقرب الموارد)....
-
نحز
لغتنامه دهخدا
نحز. [ ن َ ] (ع مص ) دور کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). دفع. نخس . (المنجد) (از اقرب الموارد). چیزی را دفع کردن . (فرهنگ خطی ). || چیزی را با پای زدن . (المنجد). || سپوختن . || درخستن به دست و پای و به چوب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || کوف...
-
نحز
لغتنامه دهخدا
نحز. [ ن َ ح َ ] (ع مص ) به نحاز مبتلا شدن شتر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نحاز شود.
-
نحز
لغتنامه دهخدا
نحز. [ ن َ ح ِ ] (ع ص ) بعیر نحز؛ شتر سرفنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناحز. نحیز. (از اقرب الموارد) (المنجد). سرفه کن . سرفه کننده . رجوع به نحاز شود.
-
نحض
لغتنامه دهخدا
نحض . [ ن َ ] (ع اِ) گوشت یا گوشت آگنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشت یا گوشت آکنده مانند گوشت ران . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطبا). گوشت آکنده . (مهذب الاسما). ج ، نحوض ، نحاض . || (مص ) باز کردن گوشت را از پوست . (ناظم الاطباء). پوست کندن گ...
-
جستوجو در متن
-
نهزت
فرهنگ فارسی معین
(نُ زَ) [ ع . نهزة ] (اِ.) 1 - فرصت . 2 - صید. ج . نهز.
-
ناهز
لغتنامه دهخدا
ناهز. [ هَِ ] (ع ص ) نزدیک شونده . (آنندراج ). آنکه نزدیک می آید و نزدیک می کشد. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از نهز است . رجوع به نهز شود. || پسربچه ای که وقت از شیر بازگرفتنش نزدیک شده باشد. چون کودک به فطام نزدیک شود گویند:نهز للفطام . پسر را ناهز و ...
-
محز
لغتنامه دهخدا
محز. [ م َ ] (ع مص ) مشت زدن بر سینه ٔ کسی . مِحز، نحز، بحز، نهز، لهز، مهز، بهز، لکز، وکز، وهز، لقز، لعز، لبز، لتز، مترادفند. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). || آرمیدن با دختری . محاز. (منتهی الارب ).
-
نهزة
لغتنامه دهخدا
نهزة. [ ن ُ زَ ](ع اِ) فرصت . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (اقرب الموارد). پروای کار. (منتهی الارب ). ج ، نُهَز. || غنیمت . (منتهی الارب ). اسم للشی ٔ الذی هو لک معرض ، کالغنیمة. (متن اللغة). غارت . (ناظم الاطباء). || گویند: هو نهزةالمختلس ؛ ای صید ...
-
نحز
لغتنامه دهخدا
نحز. [ ن َ ] (ع مص ) دور کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). دفع. نخس . (المنجد) (از اقرب الموارد). چیزی را دفع کردن . (فرهنگ خطی ). || چیزی را با پای زدن . (المنجد). || سپوختن . || درخستن به دست و پای و به چوب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || کوف...