کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهاندانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
angiosperm
نهاندانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] گیاه دانهدار گلداری که تخمکهایش درون تخمدان محصور است متـ . گیاه گلدار flowering plant
-
واژههای مشابه
-
نهان دانه
لغتنامه دهخدا
نهان دانه . [ ن ِ / ن َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) در طبیعی ، نهان دانگان ، مستورالبذور. رستنی هائی که دانه ٔ آنها پوشیده است مثل باقلا. (لغات فرهنگستان ). و نیز رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 124 و 197 شود.
-
نهان دانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زیستشناسی) na(e)hāndāne ویژگی گیاهی که دانهاش درون میوه است، مانندِ گلابی و سیب.
-
نهان
لغتنامه دهخدا
نهان . [ ن ِ / ن َ ] (ص ، اِ) پنهان . مخفی . مختفی . پوشیده . مستور. مقابل پیدا و ظاهر و آشکار : بدو ماه گردان بدی در جهان بد و نیک از وی نبودی نهان . فردوسی .سراپای در زیر آهن نهان ز چهرش نمودار فرّ مهان . فردوسی .هر چند نهان ِ همه خلق ایزد دانداز خ...
-
نهان
واژگان مترادف و متضاد
باطن، پنهان، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، مختفی، مخفی، مضمر، ناآشکار، نامرئی، نهفته ≠ آشکار، آشکارا، ظاهر، هویدا
-
نهان
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] 1 - (ص .) نهفته ، پنهان . 2 - (ق .) سری ، پنهانی .
-
نهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [پهلوی: nihān] na(e)hān ۱. پوشیده؛ پنهان؛ نهفته.۲. (اسم) باطن؛ ضمیر.۳. منزوی.۴. غایب.۵. اندوخته.۶. ذخیره.۷. ناشناس.۸. (قید) نهانی.۹. جدا؛ دور.۱۰. (اسم) دل؛ قلب؛ اندرون.۱۱. (اسم) معنی؛ راز؛ سر.۱۲. (قید) محرمانه؛ در خفا.〈 نهان داشتن: ...
-
نهان
دیکشنری فارسی به عربی
خلسة
-
دانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بذر، برز، تخم، دان، مغز، هسته ۲. تا، شماره، عدد ۳. حب، حبه، ریزه ۴. آبله
-
دانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] (اِ.) 1 - هستة میوه . 2 - یک عدد از غله ، حب .
-
دانه
لغتنامه دهخدا
دانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام دیهی ظاهراً به خوارزم . (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 73).
-
دانه
لغتنامه دهخدا
دانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام دیهی در هفده فرسنگی نیشابور، میان نشابوربه ترشیز. (نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 178).
-
دانه
لغتنامه دهخدا
دانه . [ ن َ ] (اِخ ) دان . نام یکی از پسران یعقوب : ز بلهان دو فرزند مردانه بودهنرمند نفتالی و دانه بود. شمسی (یوسف و زلیخا).رجوع به دان شود.
-
دانه
لغتنامه دهخدا
دانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. واقع در 8هزارگزی باختر قدمگاه . جلگه است و معتدل و دارای 180 سکنه . آب آن از قنات است و محصول آنجا غلات و شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).