کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهام
لغتنامه دهخدا
نهام . [ ن َ / ن ُ / ن ِ ] (ع ص ، اِ) آهنگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حداد. نهامی . (متن اللغة)(اقرب الموارد). || درودگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نجار. نهامی . (متن اللغة) (اقرب الموارد).
-
نهام
لغتنامه دهخدا
نهام . [ ن َهَْ ها ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد.(متن اللغة) (اقرب الموارد). || میانه ٔ راه روشن . (منتهی الارب ). طریق واضح . مهیع. (متن اللغة).
-
نهام
لغتنامه دهخدا
نهام . [ ن ُ ] (ع اِ) مرغی است یا جغد. (منتهی الارب ). پرنده ای است شبه هام و گفته اند جغد است . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). یا نوعی پرنده و یا جغد نر. (از متن اللغة). ج ، نُهُم . || پارسای ترسایان که در کلیسا باشد. (منتهی الارب ). راهب دیرنشین...
-
نهام
واژهنامه آزاد
نیهام
-
واژههای همآوا
-
نحام
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (اِ.) نوعی مرغابی سرخ ، نوعی از طیور آبی است و به فارسی و به ترکی (انقود) نامند. از غاز کوچکتر و از اردک بزرگتر و ابلق از سفیدی و سیاهی و سرخ مایل به زردی است . بسیار فربه باشد، سرخاب .
-
نحام
لغتنامه دهخدا
نحام . [ ن َح ْ حا ] (ع ص ) مرد بسیارنحیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آنکه دم سرد و ناله برآرد. (ناظم الاطباء). || مرد نیک بخیل . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بخیل که چون سؤال کرده شود دم سرد و ناله برآرد. (ا...
-
نحام
لغتنامه دهخدا
نحام . [ ن ُ ] (ع اِ) مرغابی سرخ . (منتهی الارب )(آنندراج ) (زمخشری ). نام مرغی شبیه به بط و مرغابی .(ناظم الاطباء) . نوعی از مرغابی . (برهان قاطع). پرنده ٔ قرمزی به شکل مرغابی . (از اقرب الموارد) (از بحرالجواهر). آن را به فارسی سرخاب گویند. (از بحرا...
-
جستوجو در متن
-
نهم
لغتنامه دهخدا
نهم . [ ن ُ هَُ ] (ع اِ) ج ِ نهام . رجوع به نهام شود.
-
نهامی
لغتنامه دهخدا
نهامی . [ ن َ می ی / ن ُ می ی / ن ِ می ی ] (ع ص ، اِ) حداد. (متن اللغة) (اقرب الموارد).آهنگر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). نهام . رجوع به نهام شود. || نجار. (اقرب الموارد) (متن اللغة). درودگر. (منتهی الارب ). نهام . رجوع به نهام شود.
-
نهامة
لغتنامه دهخدا
نهامة. [ ن َهَْ ها م َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). نَهّام . || (ص ) پرخوار. (ناظم الاطباء). رجوع به نَهم شود. || تأنیث نهام است . (اقرب الموارد). رجوع به نَهّام و نَهم شود.
-
ابراهیم بن نعیم
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن نعیم . [ اِ م ِ ن ِ ن ُ ع َ ] (اِخ ) ابن نهام عدوی . او از صحابه ٔ حضرت رسول صلی اﷲعلیه وآله است و در وقعه ٔ حره شهیدشده . ابوبکربن ابی عاصم صاحب کتاب الاَّحاد و المثانی گوید وی با رقیه بنت عمربن الخطاب ازدواج کرده است .
-
درودگر
لغتنامه دهخدا
درودگر. [ دُ گ َ ] (ص مرکب ) نجار، و این مأخوذ از درودن است که چوب و زراعت قطع کردن باشد. (غیاث ) (آنندراج ). درودکار. (ناظم الاطباء). درگر. کسی که اسباب و آلاتی از چوب می سازد و به عربی نجار گویند. (لغات فرهنگستان ). اسکاف . دُعمی ّ. فَیتَق . فَیتَ...
-
جغد
لغتنامه دهخدا
جغد. [ ج ُ ] (اِ) پرنده ای است از تیره ٔ «بوبنیده » که در پرهای دور چشمش دوائر نامنظمی است و همان پرها شاخکهای گوش او را تشکیل میدهد. دردنیا سی نوع از این پرنده هست که یک نوع معروف آن «براشیوت » در همه جا یافت میشود. جغد جنگلی نوعی از این پرنده است و...