کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نمید
/nomid/
معنی
= ناامید: ◻︎ مهرش ادریس را بداده نوید / لطفش ابلیس را نکرده نمید (سنائی: ۶۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
thought
-
جستوجوی دقیق
-
نمید
لغتنامه دهخدا
نمید. [ ن َ ] (ن مف )نم کشیده . (ناظم الاطباء). نمیده . چیزی نم دیده . (از جهانگیری ) (از رشیدی ). رجوع به نمیده شود. || (اِمص ) حاصل مصدر از نمیدن است . (ناظم الاطباء).
-
نمید
لغتنامه دهخدا
نمید. [ ن ُ ] (ص مرکب ) مخفف ناامید است . (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از جهانگیری ). مأیوس . قانط. آیس . خائب . ناامیدوار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نومید شود : به دوری ز خویشانت آرد نویدنمایَدْت طبع و نشاند نمید. اسدی .ای خردمند نکته...
-
نمید
فرهنگ فارسی معین
(نُ) (ص .) ناامید، مأیوس .
-
نمید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ ناامید و نومید] [قدیمی] nomid = ناامید: ◻︎ مهرش ادریس را بداده نوید / لطفش ابلیس را نکرده نمید (سنائی: ۶۰).
-
جستوجو در متن
-
خائب
لغتنامه دهخدا
خائب .[ ءِ ] (ع ص ) آنکه به مطلوب خود دست نیابد. (منتهی الارب ). مأیوس و بی بهره . (غیاث اللغات ). نومید. ناامید. نمید. || خائب و خاسر از اتباع است .
-
نمیده
لغتنامه دهخدا
نمیده . [ ن َ دَ / دِ ] (ن مف ) نمید. چیزی نم دیده را گویند. (از جهانگیری ) (از رشیدی ). نم کشیده .(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : پی رم برگرفت آن دل رمیده نسیمی برده از خاک نمیده . نزاری قهستانی .|| میل کرده . توجه نموده . (برهان قاطع) (آنن...
-
آیس
لغتنامه دهخدا
آیس . [ ی ِ ] (ع ص ) ناامید. نومید. نمید. مأیوس . قانط. قنوط : بود شخصی عالمی قطبی کریم اندر آن منزل که آیس شد ندیم . مولوی .چونکه قبضی آیدت ای راهروآن صلاح تست آیس دل مشو. مولوی .عسر با یسر است هین آیس مباش راه داری زین ممات اندر معاش . مولوی .لیک ...
-
چل
لغتنامه دهخدا
چل . [ چ َ ] (فعل امر) امر به رفتن ، یعنی برو و بهندی نیز همین معنی دارد. (برهان ). امر از رفتن بود. (جهانگیری ). امر از چلیدن یعنی رفتن و به زبان هندی به همان معنی استعمال شود. (انجمن آرا) (آنندراج ). امر از چلیدن به معنی رفتن و این مشترک است در فار...
-
ناامید
لغتنامه دهخدا
ناامید. [ اُ ] (ص مرکب ) آن که امید ندارد. کسی که رجا ندارد. مأیوس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ناامیدوار. خائب . مأیوس . نومید. آیس . قانط. نُمید. یَؤس . مأیوس : وگر بازگرداندم ناامیدنباشد مرا روز با او سپید. فردوسی .تنش لرز لرزان بکردار بیددل از ...
-
مخالفت
لغتنامه دهخدا
مخالفت . [ م ُ ل َ ف َ ] (ع مص ، اِمص ) به معنی خلاف کردن ، مقابل موافقت . (غیاث ).اختلاف و عدم موافقت . منازعت . ضدیت . عداوت و دشمنی ونفاق . (ناظم الاطباء) : چون معدان والی مکران گذشته شد میان دو پسرش عیسی و بوالعسکر مخالفت افتاد. (تاریخ بیهقی چ اد...
-
نومید
لغتنامه دهخدا
نومید. [ ن َ / نُو ] (ص مرکب ) ناامید. نمید. مأیوس . قانط. خائب . محروم . رجوع به ناامید شود : چنان زار و نومید بودم ز بخت که دشمن نگون اندرآمد ز تخت . فردوسی .که نومید بد لشکر از نامجوی که دانست کش باز بینند روی . فردوسی .از خداوند سبحانه و تعالی ن...
-
نوید
لغتنامه دهخدا
نوید. [ ن ُ ] (اِ) خبر خوش . (رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مژده . (اوبهی ) (برهان قاطع). مژدگانی . هرچیز که سبب خوشحالی شود. (برهان قاطع). مژده دادن به هر چیزی که باشد. (فرهنگ خطی ). خوش خبری . بشارت . هرچیز...