کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمگین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نمگین
/namgin/
معنی
نمناک؛ نمدار؛ مرطوب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
مرطوب، نمدار، نمسار، نمناک، نموک
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نمگین
لغتنامه دهخدا
نمگین . [ ن َ ] (ص مرکب ) نم آگین . نمناک . (آنندراج ). نمدار. تر. مرطوب . (ناظم الاطباء). بانم . نمگن : سماروغ گیاهی بود که اندر جاهای نمگین روید. (لغت نامه ٔ اسدی ). چون آهن کی در خاک نمگین بماند ژنگار برآرد. (سندبادنامه ص 45).- دیده ٔ نمگین ؛ چشم...
-
نمگین
واژگان مترادف و متضاد
مرطوب، نمدار، نمسار، نمناک، نموک
-
نمگین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] namgin نمناک؛ نمدار؛ مرطوب.
-
جستوجو در متن
-
نمور
واژگان مترادف و متضاد
مرطوب، نمدار، نمسار، نمگین
-
نم آگین
لغتنامه دهخدا
نم آگین . [ ن َ ] (ص مرکب ) نمگین . (آنندراج ).
-
نمناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نموک› namnāk چیزی یا جایی که نم و رطوبت داشته باشد؛ نمدار؛ دارای نم؛ مرطوب؛ نمگین.
-
مرطوب شدن
واژگان مترادف و متضاد
نمدارشدن، نم شدن، نمگین شدن، نمناک گشتن، نمورگشتن، رطوبتدار شدن ≠ خشک شدن
-
نمگینی
لغتنامه دهخدا
نمگینی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) نمگین بودن . نمناکی . رطوبت . تری .
-
نمگن
لغتنامه دهخدا
نمگن . [ ن َ گ ِ ] (ص مرکب ) نمگین . نم دار. نمور. نمناک . پرنم . مرطوب : الثری ؛ خاک نمگن . (السامی فی الاسامی ).- نمگن شدن ؛ نمگین شدن . مرطوب شدن . نم گرفتن : الغمق ؛ نمگن شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
مرطوب
واژگان مترادف و متضاد
۱. تر، خیس، نم، نمدار، نمسار، نمگین، نمناک، نمور، نموک ۲. شرجی ≠ بینم، خشک، یابس
-
غمق
لغتنامه دهخدا
غمق . [ غ َ م َ ] (ع مص ) نمگین شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). نم برآمدن از زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نم نشستن بر زمین . نمناک شدن زمین . غمقت الارض غمقاً؛ رکبها الندی ، فهی غَمِقة. || تباه شدن گیاه از بسیاری نمناکی و تری . (از ...
-
تندیة
لغتنامه دهخدا
تندیة. [ ت َی َ ] (ع مص ) از چراگاه ترش به چراگاه شیرین آوردن شتران را. || چرانیدن شتر میان دو نوبت آب .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نمگین و تر گردانیدن . (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). تر و نمناک کردن . (منتهی...
-
نمناک
لغتنامه دهخدا
نمناک . [ ن َ ] (ص مرکب ) مرطوب . دارای رطوبت و تری . (ناظم الاطباء). نمین . (آنندراج ). نمگین . نمگن . پرنم . بانم . نم دار. نمور. دارای نم . (یادداشت مؤلف ) : و بخارا جائی نمناک است . (حدود العالم ).سنان در سنگ رفت و دسته در خاک چنین گویند خاکی بو...
-
نمور
لغتنامه دهخدا
نمور. [ ن َ ] (ص مرکب ) بسیارنم . نمگین . || بوی نمور؛ بوی نم چنانکه درزیرزمین های مرطوب و نان و آرد مانده در رطوبت و کپره زده . از نم به معنی ندا و «َ-ور» به معنی دارنده و «َ-ور» از قبیل گنجور و رنجور و دستور. (از یادداشت مؤلف ). || جای نم دار. (از...