کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقض شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
broken
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکسته شده، شکسته، نقض شده، منکسر، رام و آماده سوغان گیری
-
مکسور
دیکشنری عربی به فارسی
شکسته , شکسته شده , منقطع , منفصل , نقض شده , رام واماده سوغان گيري
-
نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
پيمان شکني آنان (نقض که مقابل واژه ابرام است ، به معناي افساد چيزي است که محکم شده از قبيل طناب يا فتيله و امثال آن ، پس نقض چيزي که ابرام شده مانند حل و گشودن چيزي است که گره خورده است ، و کلمه نکث نيز به معناي نقض است ،و هر چيزي که بعد از تابيده شد...
-
نَّکَثُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
نقض عهد کردند - خُلف وعده نمودند- شکستند(کلمه نکث به معناي نقض است ، و نقض که مقابلش واژه ابرام است ، به معناي افساد چيزي است که محکم شده از قبيل طناب يا فتيله و امثال آن و هر چيزي که بعد از تابيده شدن و يا رشته شدن نقض گردد ، آن را انکاث ميگويند ، ...
-
يَنکُثُ
فرهنگ واژگان قرآن
نقض عهد می کند - خُلف وعده می کند- می شکند(کلمه نکث به معناي نقض است ، و نقض که مقابلش واژه ابرام است ، به معناي افساد چيزي است که محکم شده از قبيل طناب يا فتيله و امثال آن و هر چيزي که بعد از تابيده شدن و يا رشته شدن نقض گردد ، آن را انکاث ميگويند ...
-
يَنکُثُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
نقض عهد می کنند - خُلف وعده می کنند- می شکنند(کلمه نکث به معناي نقض است ، و نقض که مقابلش واژه ابرام است ، به معناي افساد چيزي است که محکم شده از قبيل طناب يا فتيله و امثال آن و هر چيزي که بعد از تابيده شدن و يا رشته شدن نقض گردد ، آن را انکاث ميگوي...
-
نَّکَثَ
فرهنگ واژگان قرآن
عهد شکست(کلمه نکث به معناي نقض است ، و نقض که مقابلش واژه ابرام است ، به معناي افساد چيزي است که محکم شده از قبيل طناب يا فتيله و امثال آن و هر چيزي که بعد از تابيده شدن و يا رشته شدن نقض گردد ، آن را انکاث ميگويند ، چه طناب باشد و چه رشته)
-
نَقَضَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
وا تابيد - باز کرد (نقض که مقابل واژه ابرام است ، به معناي افساد چيزي است که محکم شده از قبيل طناب يا فتيله و امثال آن ، پس نقض چيزي که ابرام شده مانند حل و گشودن چيزي است که گره خورده است ، و کلمه نکث نيز به معناي نقض است ،و هر چيزي که بعد از تابيده...
-
أَنکَاثاً
فرهنگ واژگان قرآن
از هم باز شده ها (کلمه نکث به معناي نقض است ، و نقض که مقابلش واژه ابرام است ، به معناي افساد چيزي است که محکم شده از قبيل طناب يا فتيله و امثال آن و هر چيزي که بعد از تابيده شدن و يا رشته شدن نقض گردد ، آن را انکاث ميگويند ، چه طناب باشد و چه رشته ...
-
منقوض
لغتنامه دهخدا
منقوض . [ م َ ] (ع ص ) بنا و تاب رسن و جز آن باز کرده . (آنندراج ). تاب بازکرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خراب و ویران کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکسته . بشکسته . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). || (اصطل...
-
حجار نجفی
لغتنامه دهخدا
حجار نجفی . [ ح َج ْ جا رِ ن َ ج َ ] (اِخ ) شیخ مهدی بن حاج داود نجفی . ساکن معقل بصره و متوفی (8شعبان 1358 هَ . ق .). او راست : «فوزالدارین فی نقض العهدین » که جزء اول آن با شرح بسال (1349 هَ . ق .) چاپ شده است . (الذریعه ج 9 ص 232).
-
ابودقطیقا
لغتنامه دهخدا
ابودقطیقا. [ اَ دِ ] (معرب ، اِ) (از یونانی آپ ُدیختی خُس ) این اصطلاح در تداول ارسطو معنی قضیه ٔ برهانی میدهد یعنی قضیه ای مسلمه که برهان بر آن قائم شده و قابل نقض نیست . و ابن الندیم گوید: و هو آنالوطیقا الثانی و مراد ابن الندیم مبحث البرهان منطق ا...
-
تانپلیه
لغتنامه دهخدا
تانپلیه . [ ی ِ ] (اِخ ) یا شوالیه های معبد که در سلک نظامیان مذهبی بودند و بسال 1118 م . اساس این جمعیت پایه گذاری شد و اعضاء این جمعیت اختصاصاً خود را در فلسطین مشخص می ساختند، آنان ثروت سرشاری به دست آوردند و در زمره ٔ بانکداران پاپ وشاهزادگان درآ...
-
برقلس دیدوخس
لغتنامه دهخدا
برقلس دیدوخس . [ ب ِ رَ ل ُ خ ُ ] (اِخ ) افلاطونی . از مردم اطاطریة معروف به دیدوخس یعنی عقیب فلاطن و از اوست : کتاب حدود اوائل الطبیعیات . کتاب الثمانی عشرة مسألة، و یحیی نحوی را کتابی بزرگ است در رد و نقض این کتاب و در آنجا گوید برقلس بروزگار قلطی...
-
لاکراتس
لغتنامه دهخدا
لاکراتس . [ ت ِ ] (اِخ ) نام سرداری از تب که در جنگهای اردشیر سوم در مصر شرکت داشت . توضیح آنکه چون اردشیر سوم به کارهای فینیقیه خاتمه داد و خواست که با سپاه خود و یونانیهای اجیر به مصر رود رسولان به شهرهای یونانی فرستاد و شهرهای عمده را تشویق کرد که...