منقوض . [ م َ ] (ع ص ) بنا و تاب رسن و جز آن باز کرده . (آنندراج ). تاب بازکرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خراب و ویران کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکسته . بشکسته . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). || (اصطلاح عروض ) جزئی که در آن نقض داخل شده باشد و نقض چنان است که حرف هفتم ساکن از مفاعلتن را حذف کنند و حرف پنجم ساکن گردانند، مانند حذف نون و ساکن گردانیدن لام آن . (از اقرب الموارد). زِحاف ِ مفاعلن از رکن ِ مفاعلتن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.