کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقصان پذیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقصان پذیر
لغتنامه دهخدا
نقصان پذیر. [ ن ُ صام ْ پ َ ] (نف مرکب ) زوال پذیر. که کم وکاست و تباهی در آن راه یابد. که بی زوال و مصون از کاستن نیست .
-
واژههای مشابه
-
ام نقصان
لغتنامه دهخدا
ام نقصان . [ اُم ْ م ِ ن ُ ] (ع اِ مرکب ) مار. (از المرصع).
-
بی نقصان
لغتنامه دهخدا
بی نقصان . [ ن ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + نقصان ) بدون کاستگی . بی کمی : در هوای عشق حق رقصان شوندهمچو قرص بدر بی نقصان شوند. مولوی .گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست . سعدی .رجوع به نقصان شود.
-
نقصان یافتن
دیکشنری فارسی به عربی
اضعف , تناقص
-
زیادت و نقصان
لغتنامه دهخدا
زیادت و نقصان . [ دَ ت ُ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) افزونی و کمی . || (اصطلاح نجوم ) این افزونی و کمی به دو گونه است یکی بحسب جایگاه از فلک اوج و تدویر، و دیگر بحسب جایگاه از افق ، و نخستین گونه را بسیار لون است . یکی از آن ، فزونی است اندر رفتن ....
-
نقصان قوه ء نامیه
دیکشنری فارسی به عربی
ضمور
-
عیب و نقصان
فرهنگ گنجواژه
عیب.
-
کمال و نقصان
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
جستوجو در متن
-
کاستنی
لغتنامه دهخدا
کاستنی .[ ت َ ] (ص لیاقت ) نقصان پذیرفتنی . کم شدنی . || کژی پذیر. || قابل تفریق . تفریق پذیر.
-
قاتل نفسه
لغتنامه دهخدا
قاتل نفسه . [ ت ِ ل ُ ن َ س ِ ] (ع اِ مرکب ) شامل کافور و فرفیون و مانند آن است که بنفسه تحلیل و نقصان پذیر باشند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نوعی از اشق است . جنسی از آس است . (مفاتیح ).
-
دیابت
لغتنامه دهخدا
دیابت . [ ب ِ ] (فرانسوی ، اِ) دولاب . مرض قند. دیابت شیرین . بیماریی که بر اثر کم شدن ترشح أنسولین از سلولهای جزایر لانگرهانس در لوزالمعده بوجود می آید و با زیادی عطش ، زیادی ادرار، کم شدن وزن علی رغم اشتهای زیاد و گاهی خارش و جوشهای چرکی پوست همرا...
-
هیپوفیز
لغتنامه دهخدا
هیپوفیز. [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) (غده ٔ...) غده ای است فرد به اندازه ٔ یک فندق که در خط وسط در داخل زین ترکی استخوان خفاشی کاملاً پنهان است . وزن متوسط این غده در مرد 0/5 الی 0/6 گرم و در زن قدری سنگین تر است ، یعنی مابین 0/6 تا 0/7 گرم است .قطب فوقان...
-
شکست
لغتنامه دهخدا
شکست . [ ش ِ ک َ ] (مص مرخم ، اِمص ) حاصل بالمصدر شکستن ، و با لفظ آمدن و افتادن و افکندن و آوردن و خوردن و کشیدن و بالیدن مستعمل . (آنندراج ). کسر. شکستگی . عمل شکستن . نقض . شکسته شدن . (یادداشت مؤلف ). شکستن وکسر و انکسار و شکستگی . (ناظم الاطباء...