کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقره کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نقره آگین
لغتنامه دهخدا
نقره آگین . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) اندوده به نقره : میدانی که دیوان ساخته بودند بفرمود که همه را خشت زرین و نقره آگین درانداختند. (قصص ص 165). || آگنده از نقره . || نقره دار.
-
نقره آلات
لغتنامه دهخدا
نقره آلات . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ابزار نقره . اثاثه و ابزاری که از نقره ساخته مانند وسایل چای خوری و قاشق و چنگال و لوازم سفره .
-
نقره اندود
لغتنامه دهخدا
نقره اندود. [ ن ُ رَ / رِ اَ ] (ن مف مرکب ) نقره اندوده . به نقره اندوده . که روی آن لعابی از آب نقره داده باشند.
-
نقره اندوده
لغتنامه دهخدا
نقره اندوده . [ ن ُ رَ / رِ اَ دو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نقره اندود. که آب نقره روی آن داده باشند : وگر نقره اندوده باشد نحاس توان خرج کردن بر ناشناس .سعدی .
-
نقره ای
لغتنامه دهخدا
نقره ای . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص نسبی ) منسوب به نقره . از جنس نقره . که از نقره ساخته شده است . || به رنگ نقره . سپید چون سیم . نقره فام . نقره گون .
-
نقره پا
لغتنامه دهخدا
نقره پا. [ن ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) نام طایری است که رنگ پای آن سفید باشد. (غیاث اللغات ). رجوع به نقره پای شود.
-
نقره پای
لغتنامه دهخدا
نقره پای . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) سپیدپا : گشته غدیر از ته بط نقره سای زو بط زرپای شده نقره پای .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
نقره پوش
لغتنامه دهخدا
نقره پوش . [ ن ُ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) نقره پوشیده . که آن را با ورقه ای از نقره پوشانده باشند : به او ما درین مجمر نقره پوش چو عود سیه برنداریم جوش .نظامی .
-
نقره خنگ
لغتنامه دهخدا
نقره خنگ . [ ن ُ رَ/ رِ خ ِ ] (اِ مرکب ) اسب سفید که رنگ آن مانند سیم روشن باشد. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : وین تاختن شب از پی روزچون از پس نقره خنگ ادهم . ناصرخسرو.چو نقره خنگ برانگیزد و به خصم رسدچه یک زره دار پیش او چه هزار. ابوالفرج رونی .دین...
-
نقره داغ
لغتنامه دهخدا
نقره داغ . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه ، جریمه ٔ نقدی . جزای نقدی . (یادداشت مؤلف ).
-
نقره سای
لغتنامه دهخدا
نقره سای . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) کنایه از سپید. (آنندراج ) : گشته غدیر از ته بط نقره سای زو بط زرپای شده نقره پای .امیرخسرو (آنندراج ).
-
نقره فام
لغتنامه دهخدا
نقره فام . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) نقره گون . به رنگ نقره . نقره ای . نقره رنگ . سیم فام . سیمگون .
-
نقره کوب
لغتنامه دهخدا
نقره کوب . [ ن ُ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) سیم کوفت . نقره کوفت . یشار. مفضض . مرصع به نقره . با میخ های سیمین آذین شده .(یادداشت مؤلف ). || (نف مرکب ) که نقره بر چیزی کوبد. که اشیاء را با قطعات نقره زینت دهد.
-
نقره کوبی
لغتنامه دهخدا
نقره کوبی . [ ن ُ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل نقره کوب .
-
نقره کوفت
لغتنامه دهخدا
نقره کوفت . [ ن ُ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) نقره کوب . (یادداشت مؤلف ).