کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقابت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نقابت
/na(e)qābat/
معنی
۱. رئیس و نقیب قوم شدن.
۲. پیشوایی؛ رهبری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آقایی، خواجگی، ریاست، سروری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقابت
لغتنامه دهخدا
نقابت . [ ن ِ / ن َ ب َ] (ع مص ) رئیس شدن . نقیب شدن . نقابة. رجوع به نقابة شود. || (اِمص ) مهتری . شغل نقیب . (ناظم الاطباء). سالاری . مهتری . عریفی . (یادداشت مؤلف ). نقابة. نقیبی . رجوع به نقیب شود : قراتگین به هرات یافت و پس از نقابت حاجب شد. (ت...
-
نقابت
واژگان مترادف و متضاد
آقایی، خواجگی، ریاست، سروری
-
نقابت
فرهنگ فارسی معین
(نَ بَ) [ ع . ] (اِمص .) پیشوایی .
-
نقابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نقابة] [قدیمی] na(e)qābat ۱. رئیس و نقیب قوم شدن.۲. پیشوایی؛ رهبری.
-
واژههای همآوا
-
نقابة
لغتنامه دهخدا
نقابة. [ ن َ ب َ ] (ع مص ) نقیب گردیدن سپس آنکه نبود . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نقیب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نقیب شدن بر قوم . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ستودن . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
نقابة
لغتنامه دهخدا
نقابة. [ ن ِ ب َ ] (ع اِمص ) مهتری . نقیبی . (ناظم الاطباء). رجوع به نقابت و نَقابَة شود. || (مص ) نقیبی کردن بر قوم . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). نقیبی و مهتری کردن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سالار شدن . (ترج...
-
جستوجو در متن
-
مهتری
واژگان مترادف و متضاد
۱. آقایی، ریاست، سروری، نقابت ۲. تیمارگری ≠ کهتری
-
آقایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خواجگی، ریاست، سروری، مهتری، نقابت ۲. بزرگواری ≠ بندگی
-
علی مختار
لغتنامه دهخدا
علی مختار. [ ع َ ی ِ م ُ ] (اِخ ) ابن عمیدالدین مختار. ملقب به شمس الدین ومکنی به ابوالقاسم . متولد در سال 536 هَ . ق . وی شاعر بود و در کوفه نقابت طالبیان را عهده دار بود سپس الناصر او را به بغداد احضار کرد و نقابت طالبیان رادر آنجا به عهده ٔ وی گذا...
-
ذوالمناقب
لغتنامه دهخدا
ذوالمناقب . [ ذُل ْ م َ ق ِ ] (اِخ ) حسین بن موسی الابرش الحسینی العلوی الطالبی . والد الشریفین الرضی و المرتضی . وی نقابت علویین داشت و به سال 354 هَ . ق . امارت حاج به وی دادند و منشوری از دیوان خلیفه برای او صادر گردید. سپس عضدالدوله ٔ بویهی بسال ...
-
عزیز
لغتنامه دهخدا
عزیز. [ع َ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن علی علوی حسینی . جد او نقیب النقبای خراسان بود و نقابت علویان و وزارت سلطان به او پیشنهاد شد اما او از شدت زهد و تقوی از پذیرفتن آن امتناع ورزید و به سال 527 هَ .ق . بطور ناگهانی در نیشابور درگذشت . (از الاعلام زرکلی ا...
-
زینبی
لغتنامه دهخدا
زینبی . [ زَ ن َ ] (اِخ ) حسین بن محمدبن علی بن الحسن الزینبی ، مکنی به ابی طالب . وی در بغداد نقیب النقباء و مردی فقیه و موجه و شریف بود و در اواخر عمر از نقابت دست کشید و در سال 512 هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
-
عدنان الموسوی
لغتنامه دهخدا
عدنان الموسوی . [ ع َ نُل ْ س َ وی ی ] (اِخ ) ابن شریف الرضی محمدبن الحسین الموسوی الحسین الهاشمی نقیب الاشراف بغداد است . پس از وفات عم خود مرتضی به سال 436 هَ . ق . ولایت نقابت یافت و تا مرگ خود به سال 449 بدین سمت بود. (از اعلام زرکلی ).