کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفضة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفضة
لغتنامه دهخدا
نفضة. [ ن َ ف َ ض َ ] (ع اِ) گروهی که به تجسس دشمن و خوف فرستند هر جانبی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جماعتی که ایشان را به تجسس به اطراف فرستند تا ببینند در آنجا دشمنی یا خوفی هست یا نه . (از تاج العروس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). گروهی که ر...
-
نفضة
لغتنامه دهخدا
نفضة. [ ن ُ ض َ ] (ع اِ) لرزه ٔ تب . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نُفَضَه . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد). نفضاء. (متن اللغة). || باران که بجائی رسد و بجائی نرسد. (منتهی الارب ) (از متن ...
-
نفضة
لغتنامه دهخدا
نفضة. [ ن ُ ف َ ض َ ] (ع اِ) نُفضَة. لرزه ٔ تب . (از منتهی الارب ). رجوع به نُفضَة شود.
-
جستوجو در متن
-
نفضاء
لغتنامه دهخدا
نفضاء. [ ن ُف َ ] (ع اِ) لرزه ٔ تب . (منتهی الارب ) (از متن اللغة)(از اقرب الموارد). نُفَضَة. نُفضَة. (متن اللغة). || باران که بجائی رسد و بجائی نرسد. (منتهی الارب ). بارانی که در جائی بارد دون جائی . (ناظم الاطباء). نُفضَة. (ناظم الاطباء). رجوع به ن...
-
نفیضة
لغتنامه دهخدا
نفیضة. [ ن َ ض َ ] (ع اِ) گروهی که جهت تجسس دشمن به هرجائی فرستند. (ناظم الاطباء). گروهی از لشکر که راه از جاسوسی و جز آن پاک کنند. (یادداشت مؤلف ). نفضة. (اقرب الموارد). ج ، نفائض . رجوع به نَفَضَة شود.
-
صرقاعة
لغتنامه دهخدا
صرقاعة. [ ص ِ ع َ ] (ع اِ) المقلاع . طرف فلاخن که بانگ کند. (منتهی الارب ). طرفه الذی یصوت عند نفضه فی الهواء. (اقرب الموارد).
-
لرزه
لغتنامه دهخدا
لرزه . [ ل َ زَ / زِ ] (اِمص ) اسم از لرزیدن . لرزش . لرز. رَجفه . رعشه . قرقفه . نحواء. وَزَغ . ارتعاد. رعدة [ رِ دَ / رَ دَ ] ارتعاش . فسره . تضعضع. تزلزل . اهتزاز.یازه . اِرتعاج . اِرتجاج ، اَصیص . ارزیز. نَفضی ̍. نفیضی . نِفضی ̍. کصیص . اَفکل . (...
-
اتیه
لغتنامه دهخدا
اتیه . [ اَ ی َه ْ ] (ع ن تف ) معجب تر.- امثال : اتیه من احمق ثقیف ؛ هذا من التیه الذی هو الصّلف و احمق ثقیف هو یوسف بن عمر، کان امیرالعراقین من قبل هشام بن عبدالملک و کان اتیه و احمق عربی امر و نهی فی دولةالاسلام . و من حمقه ان حجاماً کان یحجمه فل...