کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفتکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک ُ ] (ص ) نر و نرینه . (ناظم الاطباء).
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک ُش ش ] (ع اِ) آنچه بدان خرمابن را گشنی دهند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
کش
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیغوله، کنج، گوشه ۲. بر، پهلو، سینه، کنار ۳. آغوش، بغل ۴. خوش، نیک، نیکو
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kaš ۱. خوب؛ خوش؛ نیک.۲. زیبا: ◻︎ فتنه شدم بر آن صنم کشبر / خاصه بدان دو نرگس دلکش بر (دقیقی: ۹۹).
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kaš] [قدیمی] kaš ۱. بغل؛ آغوش: ◻︎ چنین گفت کاین کودک شیرفش / مرا پرورانید باید به کش (فردوسی۲: ۵۴۹).۲. سینه: ◻︎ بینداخت شمشیر و ترکش نهاد / چو بیچارگان دست بر کش نهاد (سعدی۱: ۹۱).
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] keš دفعه؛ مرتبه.
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(حرف + ضمیر) [مخففِ که اش] [قدیمی] keš که اش؛ که او را: ◻︎ حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو / کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است (حافظ: ۹۶).
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ke(a)š ۱. نواری با رشتههای لاستیکی که با کشیده شدن بلندتر میشود.۲. (صفت) دارای قابلیت ارتجاع؛ کشی: شلوار کش.۳. (بن مضارعِ کِشیدن) = کشیدن۴. کِشنده؛ حملکننده؛ حامل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بارکش، هیزمکش.۵. تحملکننده؛ متحمل (در ترکیب با کلمۀ...
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ کُشتن) koš ۱. = کُشتن۲. کُشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدمکش، گاوکش.
-
کش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) زخم و ریشی که بر دست و پای شتر بهم رسد و از آن پیوسته زردآب بیرون آید و از بیم سرایت شتران صحیح را داغ کنند؛ غره .
-
کش
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِ.) نوار یا تسمه ای که دارای حالت ارتجاعی است مخصوصاً بندی که در آن نوار یا نوارهای لاستیکی به کار رفته باشد.
-
کش
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ په . ] 1 - (اِ.) سینه و صدر. 2 - بغل ، پهلو. 3 - (ص .) خوب ، خوش . 4 - خودستا، متکبر.
-
کش
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ) (فع .) 1 - کشیدن : کش و قوس . 2 - دوم شخص مفرد از امر حاضر از «کشیدن ». 3 - (ص فا.) در ترکیب به معنی «کشنده » آید به معانی ذیل : الف - کشنده ، برنده : غاشیه کش . ب - تحمل کننده : جفاکش . ج - تماس دهنده ، مالنده : جاروکش . د - نوشنده ، آشا...
-
کش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) دفعه ، مرتبه ، بار.
-
کَش
لهجه و گویش بختیاری
kaš کِش، نوار لاستیکى داراى قابلیت ارتجاع بسیار.