کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعمت ده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سود و نعمت و راحت و رواج
فرهنگ گنجواژه
رونق.
-
جستوجو در متن
-
ده کور
لغتنامه دهخدا
ده کور. [ دِه ْ ] (اِخ ) شهرکی است میان بم و جیرفت [ به ناحیت کرمان ] آبادان و با نعمت بسیار. (حدود العالم ).
-
نیکی ده
لغتنامه دهخدا
نیکی ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) منان . نعمت بخشنده . معطی . نیکی دهش : خداوند نیکی ده و رهنمای خداوند جای و خداوند رای . فردوسی .ولیکن به نیروی گیهان خدای خداوند نیکی ده و رهنمای . فردوسی .به یزدان گرای و سخن زو فزای که اوی است نیکی ده و رهنمای .فردوس...
-
شادی گشای
لغتنامه دهخدا
شادی گشای . [ گ ُ ] (نف مرکب ) نعت از شادی گشودن . گشاینده ٔ راه شادی . شادی ده : ایا ضمیر تو شادی گشای و انده بندایا قبول تو نعمت فزای و محنت کاه .امیرمعزی (از آنندراج ).
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رَم م ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس میان داراگرد و حدود کرمان . جایی با کشت و برز بسیار و نعمت فراخ . (حدود العالم ). نام چند موضع است در فارس و از آن جمله است رم حسن بن جیلویه و رم اردام بن جوانابه و رم قاسم بن شهریار و رم حسن بن صالح . (ا...
-
باذغیس
لغتنامه دهخدا
باذغیس . (اِخ ) بادغیس . جائی آبادانست [ بخراسان ] و با نعمت بسیار و او نزدیک سیصد ده است . (حدود العالم ):سموم مرگ چون غیشه کند خشک اگر پیش شمال باذغیسم . سوزنی (از سروری ).رجوع به بادغیس ، بادخیز و قاموس الاعلام ترکی ج 2 و فرهنگ سروری و معجم البلدا...
-
فزای
لغتنامه دهخدا
فزای . [ ف َ ] (نف ) فزا. فزاینده بیشتر در ترکیب ها بصورت پساوند به کار رود و اگر مستقلاً استعمال شود فعل امر است .- جانفزای ؛ جان بخش . آنچه جان را نشاط بخشد : بیا ساقی آن شربت جانفزای بمن ده که دارم غم جانگزای . نظامی .دیدار دلفروزش در پایم ارغوان...
-
سابس
لغتنامه دهخدا
سابس . [ ب ُ ] (اِخ ) شهرکی است بعراق و آبادان و با نعمت بر مغرب دجله . (حدود العالم ص 89). نهر سابس دهی است معروف قرب واسط بجانب غربی راه بغداد. (معجم البلدان ). دهی است بواسط و نهر سابس مضاف است بسوی آن ده . (منتهی الارب ). و نیز رجوع به اخبار الرا...
-
میمذ
لغتنامه دهخدا
میمذ. [ م َ م َ ] (اِخ ) ناحیتی است به حدود و در آذرباذگان شهره و آبادان و بسیار نعمت و مردم و قصبه ٔ آن اهراست و او را ناحیتی بزرگ است . (حدود العالم ). نام کوهی است یا شهری به آذربایجان . (تاج العروس ). نام روستائی به آذربایجان و بلال آباد بدین روس...
-
دهقانی
لغتنامه دهخدا
دهقانی . [ دِ ] (حامص ) دهقان بودن . ایرانی نژاد وخداوند آب و ملک بودن . || زراعت و فلاحت و کشاورزی . (ناظم الاطباء). زراعت کردن . (آنندراج ). صفت و شغل دهقان . داشتن ده و مزرعه و باغ و آبادی . (از یادداشت مؤلف ) : اندرین تنگی بی راحت بنشسته خالی از...
-
سامانیان
لغتنامه دهخدا
سامانیان . (اِخ ) نام دسته ای از سلاطین ایرانی که در خراسان و ماوراءالنهر و کرمان و جرجان و ری و طبرستان و تا حدود اصفهان رادر تصرف داشتند و مدت سلطنت آنان صد و دو سال و ده روز بوده . رجوع به آل سامان و سامان شود : بوقت دولت سامانیان و بلعمیان چنین ن...
-
هزاران
لغتنامه دهخدا
هزاران . [ هََ / هَِ ] (عدد، ص ، اِ) جمع هزار است برخلاف قیاس ، و عدد هزار را نیز گویند. (برهان ). این کلمه بیشتر برای دلالت بر کثرت به کار رود : هزاران بدو اندرون طلق و خم درون درش نقش باغ ارم . عنصری .آنگه به یکی چرخشت اندر فکنَدْشان بر پشت لگد بیس...
-
طوایس
لغتنامه دهخدا
طوایس . [ طَ ی ِ ] (اِخ ) طواویس . شهرکی است نام او ارقود است و در وی مردمانی بوده اند با نعمت و تجمل و از تجمل هر کسی در خانه یکی و دو طاوس می داشته اند و عرب پیش از این طاوس ها ندیده بوده اند چون در بخارا طاوس بسیار دیدند آن دیه را ذات الطوایس نام ...
-
جرمق
لغتنامه دهخدا
جرمق . [ ج َ م َ ] (اِخ ) سه دیه است بر راه نیشابور به اصفهان و در او چشمه ٔ آب و نخیلات و زروع و مواشی است . (نزهة القلوب ج 3 ص 142). یاقوت آرد: جرمق ، بلده ای است به فارس که نعمت فراوان و ارزان و درختان بسیار دارد، همو گوید: اصطخری ، در جایی که از ...
-
بوشنج
لغتنامه دهخدا
بوشنج . [ ش َ ] (اِخ )نام قصبه ای است از خراسان و معرب آن فوشنج است . (برهان ). قصبه ای از خراسان . (ناظم الاطباء). صاحب برهان گفته : نام قصبه ای است از خراسان ... و این قول عاری از تحقیق است . مؤلف تاریخ هرات گفته : نخستین شهری که در آن اراضی بنیاد...