کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعمان شاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بدراه
لغتنامه دهخدا
بدراه . [ ب َ ] (ص مرکب ) ستوری که بد راه رود. بدرو. (فرهنگ فارسی معین ). مقابل خوش راه : اسبی بدراه . (یادداشت مؤلف ). || بدآیین . (آنندراج ). منحرف شونده از جاده ٔ مستقیم ، و شریر و گمراه و در جاده ٔ خطا افتاده . (از ناظم الاطباء) : گویند فرعون بر...
-
ذوقار
لغتنامه دهخدا
ذوقار. (اِخ ) آبی یا وضعی است میان کوفه و واسط بنوبکربن وائل را. یاقوت در معجم البلدان از سکونی روایت کند که قراقر و حنوقراقر و حنوذی قار و ذات العجرم و بطحاء کلها حول ذی قار. و باز گوید که آن نزدیک کوفه است . و صاحب عقد الفرید گوید: ابو عبید گفته اس...
-
لاله
لغتنامه دهخدا
لاله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) معمولا گلهای پیازداری را گویند که نام علمی آنها تولیپا و از خانواده ٔ لیلیاسه و آن از دسته ٔ سوسن ها و از تیره ٔ سوسنی هاست و کاسه و جام آن تشکیل جامی قشنگ و کامل میدهد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 281). انواع لاله های وحشی در ایرا...
-
شه مات
لغتنامه دهخدا
شه مات . [ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) شاه مات . در اصطلاح بازی شطرنج نماینده ٔ حالت مغلوب شدگی . کلمه ای است که دربازی شطرنج گویند یعنی شاه کِشت شد و شاه مات شد. (از ناظم الاطباء). شکست سخت . مغلوب کامل : هم از توست شه مات شطرنج بازان تو را مهره زاده بشطرنج...
-
شگفت ماندن
لغتنامه دهخدا
شگفت ماندن . [ ش ِ گ ِ / گ ُ دَ ] (مص مرکب )تعجب کردن . حیران ماندن . در شگفت ماندن . متعجب شدن .سخت دچار شگفتی گشتن . (یادداشت مؤلف ) : بگفت این و خود ساز دیگر گرفت نگه کن کنون تا بمانی شگفت . فردوسی .یکی را ز بن دور کرده دو کفت از آن خستگان ماند ن...
-
نامزد کردن
لغتنامه دهخدا
نامزد کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعیین کردن . انتخاب کردن . گزیدن : یکی لشکری نامزد کرد شاه کشید آنگهی تور لشکر به راه . فردوسی .چو آمد ز پهلو برون پهلوان همه نامزد کرد جای گران . فردوسی .امیر اجل سیدابوالفضل امیر بوری را با فوجی ترکمانان نامزد ...
-
مرزبان
لغتنامه دهخدا
مرزبان . [ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) حاکمی که در سرحد باشد. (اوبهی ). حاکم و میر سرحد. (جهانگیری ). سرحددار. صاحب طرف .طرفدار. حافظ مرز و ثغر و حدود. که محافظت نواحی مرزی و طرفی از مملکت با اوست . حافظ الحد : به هرمرز بنشاند یک مرزبان بدان تا نسازند ...
-
قباد
لغتنامه دهخدا
قباد. [ ق ُ ] (اِخ ) پسر فیروز نام پدر انوشیروان است . حلوان و کازرون رااو بنا کرد. (برهان ). قباد پسر فیروزبن یزدگرد و پدر انوشیروان نوزدهمین از پادشاهان سلسله ٔ ساسانی است (488 - 531 م .). هنگامی که بلاش گرانمایه برادر وی به تخت سلطنت نشست قباد که ...
-
دوات
لغتنامه دهخدا
دوات . [ دَ ] (ع اِ) سیاهی دان . (منتهی الارب ). دویت . ظرف مرکب برای نوشتن . آمه . مرکب دان . دوده دان . خوالستان . مداددان . لیقه دان . حبردان . قاروره . خوالسته . (یادداشت مؤلف ). ظرفی که در آن سیاهی کتابت نگاه دارند، و آنرا به فارسی آمه خوانند. ...
-
پروردگار
لغتنامه دهخدا
پروردگار. [ پ َرْ وَ دْ / دَ / دِ ] (ص مرکب ) پرورنده . پرورش دهنده . مربی . تربیت کننده . مُرَشِّح . تیمارکننده . معلم : پیران را دید که پروردگار کیخسرو بود. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی ).چو دستان که پروردگارمنست تهمتن که خرم بهار منست . فردوسی .که پر...
-
ژاله
لغتنامه دهخدا
ژاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) تگرگ را گویند و سبب آن چنان است که چون بخار بهوا رود و سرمادر او اثر کند غلیظ شود و قطره ٔ باران گردد و در محل فرودآمدن فعل برودت در او زیاده تأثیر کند او را بفشرد و یخ بندد. (برهان ). ژاله را بتازی برد گویند.(ذخیره ٔ خوارز...
-
حاتم
لغتنامه دهخدا
حاتم .[ ت ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سعد طائی مکنی به ابوسفانه . مردی سخی و جوانمرد ازقبیله ٔ طی ّ که عرب به سخا و کرم وی مَثل زند: اکرم من حاتم طی . و در فارسی مثل حاتم یا مثل حاتم طائی گویند. و از آن سخت سخی و بخشنده خواهند : ای دریغ آن حر هنگام سخا حا...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (ع ص ) خدمتکار. پرستار. پرستنده . نوکر. گماشته . ملازم . چاکر. ج ، خُدّام ، خَدَم ، خادمین ، خَدَمه . مؤنث . خادمه : چون ملک الهند است از آن دیدگانش گردش بر خادم هندو دو رست . خسروی .شمرده ست خادم در ایوان شاه کز ایشان یکی نیست بی دستگ...
-
نطع
لغتنامه دهخدا
نطع. [ ن َ ] (ع اِ) بساط و فرش چرمین . (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). بساط چرمی . (فرهنگ خطی ). نصع. (منتهی الارب ). گستردنی است از ادیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). بساط از پوست دباغت کرده که بر آن نشینند. (آن...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) مسیحی . عیسی بن یحیی جرجانی مسیحی ایرانی . مولد او جرجان و منشاء وی بغداد است و در اقسام حکمت نظری به جودت ذهن معروف و در ادب و حسن خط مشهور است . مهذب الدین عبدالرحیم بن علی که از اجلّه ٔ حکمای زمان خویش است گوید در میان ا...