کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نعجه
/na'je/
معنی
گوسفند؛ ماده میش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نعجه
لغتنامه دهخدا
نعجه . [ ن َج َ ] (ع اِ) نعجة. رجوع به نَعجَة شود : همچو داودم نود نعجه مراست طَمْع در نعجه ٔ حریفم هم بجاست .مولوی .
-
نعجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نَعجَة، جمع: نِعاج] [قدیمی] na'je گوسفند؛ ماده میش.
-
واژههای مشابه
-
نعجة
لغتنامه دهخدا
نعجة. [ ن َ ج َ ] (ع اِ) ماده میش . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (دهار). میش ماده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). میش . (غیاث اللغات ). گوسفند ماده . ج ، نَعَجات و نعاج . || گاو. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). گاو ...
-
نعجة
دیکشنری عربی به فارسی
ميش , گوسفندماده
-
نَعْجَةً
فرهنگ واژگان قرآن
گوسفند ماده - ميش
-
واژههای همآوا
-
ناجح
فرهنگ فارسی معین
(جِ ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - رستگار شونده . 2 - پیروز، پیروزمند. 3 - کار سهل ، آسان .
-
ناجح
لغتنامه دهخدا
ناجح . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن خادربن ثمودبن ادهم بن سام بن نوح . در تاریخ گزیده ص 29 نام وی ضمن شرح نسبت صالح [ از فرزندان او ] آمده است .
-
ناجح
لغتنامه دهخدا
ناجح . [ ج ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از نجح . رجوع به نجح شود. || کار سهل و آسان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || مرد پیروز. (آنندراج ) (منتهی الارب ). مرد پیروزمند. (ناظم الاطباء). || سیر سریع. (ناظم الاطباء). الشدید من السیر.(اقرب الموارد). سیرسخت . (آنن...
-
ناجه
لغتنامه دهخدا
ناجه . [ ج ِه ْ ] (ع ص ) آنکه داخل شود در شهری که خوش آیند وی نباشد و دارای سلامتی نبود. (ناظم الاطباء). مردی که در شهری در رود و آن را خوش [ نه ] شمرد. (شمس اللغات ). اسم فاعل است از نجه . رجوع به نجه شود.
-
ناجح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nājeh ۱. رستگار؛ پیروز؛ پیروزمند.۲. کار سهل و آسان.
-
نئجه
واژهنامه آزاد
چگونه
-
جستوجو در متن
-
نعاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِِ نَعجَة] [قدیمی] ne'āj = نعجه