کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظر قربونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نظر خواستن
لغتنامه دهخدا
نظر خواستن . [ ن َ ظَ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) عقیده پرسیدن . از کسی رای او پرسیدن . (یادداشت مؤلف ). نظر و عقیده ٔ کسی را در موردکاری یا چیزی یا کسی طلب کردن . استفسار. استفتاء.
-
نظر خوردن
لغتنامه دهخدا
نظر خوردن . [ ن َ ظَ خوَرْ /خُرْ دَ ] (مص مرکب ) چشم زخم رسیدن . (ناظم الاطباء). به چشم آمدن . از عین الکمال آفت یافتن . به چشم بد و عین الکمال آسیب دیدن . مردن یا بیمار شدن با چشم زخم . (یادداشت مؤلف ). چشم خوردن . از چشم شور آسیب دیدن .
-
نظر دادن
لغتنامه دهخدا
نظر دادن . [ ن َ ظَ دَ ] (مص مرکب ) رای خود اظهار کردن . (یادداشت مؤلف ). اظهار نظر کردن . ابراز عقیده کردن . || تخفیف دادن در خراج : سلطان به سخن او التفات نکرد و فرمود که من ایشان را [ سلجوقیان را ] نظر ندهم که مرا از امثال ایشان اندیشه تواند بود....
-
نظر داشتن
لغتنامه دهخدا
نظر داشتن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نگریستن . نظر افکندن : ما را به چشم کرد که ما صید او شدیم زآن پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت . خاقانی . || تماشا کردن . (از آنندراج ) : خوشا چشمی که بر روی طربناکی نظر داردخوشا ابری که آب از چشمه ٔ خو...
-
نظر دوختن
لغتنامه دهخدا
نظر دوختن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب )چشم بربستن . دیده فروبستن . نگاه نکردن : همی خرامد و عقلم به طبعمی گویدنظربدوز که آن بی نظیر می آید. سعدی . || نظر بر چیزی دوختن ؛ بدان خیره شدن . در آن طمع کردن : شوخ چشمی که نظر بر دل من دوخته است سینه ٔ سنگ از ...
-
نظر زدن
لغتنامه دهخدا
نظر زدن . [ ن َ ظَ زَ دَ] (مص مرکب ) چشم زخم رسانیدن . (ناظم الاطباء). چشم زدن . نظر کردن . چشم زخم زدن . به چشم بد کردن . (یادداشت مؤلف ). || نظر کردن . (آنندراج از فرهنگ سکندرنامه ٔ بری ). نظر افکندن . نگاه کردن : نزد برکس از تنگ چشمی نظرز چشمش ده...
-
نظر فکندن
لغتنامه دهخدا
نظر فکندن . [ ن َ ظَ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نگریستن . نظر افکندن : هر گه که نظر بر گل رویت فکنم خواهم که چو نرگس مژه بر هم نزنم .سعدی .
-
نظر کردن
لغتنامه دهخدا
نظر کردن . [ ن َ ظَک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نگریستن : چو بشنید میلاد افکنده سربه پیش و نمی کرد بر وی نظر. فردوسی .به باغ سرو سوی قامت تو کرد نظرز چرخ ماه سوی چهره ٔ تو کرد نگاه . فرخی .گذری کن به کوی من نظری کن به سوی من بنگرتا به روی من چه رس...
-
نظر کهریزی
لغتنامه دهخدا
نظر کهریزی . [ ن َ ظَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. در 28هزارگزی جنوب غربی سراسکند، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 466 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گ...
-
نظر گردانیدن
لغتنامه دهخدا
نظر گردانیدن . [ ن َ ظَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) نظر گردانیدن و نظر گرفتن از چیزی ، کنایه از اعراض کردن و رو برتافتن . نظر پوشیدن . (از آنندراج ).
-
نظر گرفتن
لغتنامه دهخدا
نظر گرفتن . [ ن َ ظَ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) نظر گردانیدن . (از آنندراج ). رجوع به نظرگردانیدن شود. رجوع به ترکیبات ذیل مدخل نظر شود.
-
نظر گشادن
لغتنامه دهخدا
نظر گشادن . [ ن َ ظَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نظر واکردن . مرادف چشم گشادن . (از آنندراج ). نگاه کردن . نگریستن .
-
نظر گماردن
لغتنامه دهخدا
نظر گماردن . [ ن َ ظَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن . به دقت نگاه کردن : بر کحل جواهر آیدش چشم چون بر خط او نظر گمارد.خاقانی .
-
نظر گماشتن
لغتنامه دهخدا
نظر گماشتن . [ ن َ ظَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن . روی کردن : بر زهره نظر گماشت اول گفت ای به تو بخت را معول . نظامی .این زمان در تنعمی است که چرخ می نیارد براو گماشت نظر.ظهیر (آنندراج ).
-
نظر نایینی
لغتنامه دهخدا
نظر نایینی . [ ن َ ظَ رِ ] (اِخ ) محمد رحیم (میرزا...) متخلص به نظر و صحبت و ملقب به نظر علیشاه از شاعران و عارفان قرن سیزدهم هجری قمری و از مریدان نورعلیشاه اصفهانی است : وی به سال 1240 هَ . ق . درگذشت . او راست :مرغ دلم طایر عشق آشیان کرد هوای چمن ...