کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظارگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نظارگی
لغتنامه دهخدا
نظارگی . [ ن َ رَ / رِ ] (ص نسبی ) بیننده .تماشاچی . تماشاگر. نَظّارَگی . نظارِگی : هم پیکر سلامت و هم نقش عافیت از دیده ٔ نظارگیان در نقاب شد. خاقانی .در دیده ٔ نظارگیان جمال تست بی نورتر ز خانه ٔ بی روزن آینه .صائب (از آنندراج ).
-
نظارگی
لغتنامه دهخدا
نظارگی . [ ن َظ ْظا رَ / رِ ] (حامص ) بینندگی . مشاهده . (ناظم الاطباء). دیدن . (از برهان قاطع). نظر کردن . (از آنندراج ). || (ص نسبی ) نظرکننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به شواهد ذیل معنی بعدی شود. || تماشاچی . تماشاگر : سلطان محمود... چون ب...
-
جستوجو در متن
-
تماشاچی
واژگان مترادف و متضاد
بیننده، تماشاگر، شاهد، ناظر، نظارهگر، نظارگی
-
تماشاگر
واژگان مترادف و متضاد
بیننده، تماشاچی، ناظر، نظارهگر، نظارگی، نگران ≠ بازیگر
-
سیری
لغتنامه دهخدا
سیری . [ س َ / س ِ ] (ص نسبی ) سیرکننده . به مجاز، نظارگی . (آنندراج ) (بهار عجم ) : تا سحر سیری مهتاب جمالش بودم جامه ٔ صبر کتان بود نمی دانستم .محمدسعید اشرف (از آنندراج ).
-
سبزتلخ
لغتنامه دهخدا
سبزتلخ . [ س َ ت َ ] (ص مرکب ) کنایه از معشوق سبز رنگ ملیح . (آنندراج ) : می کند در خاک و خون نظارگی را دیدنش سبزتلخ من عجب شمشیر زهر آلوده است . صائب تبریزی (از آنندراج ).چنین سبزتلخی ندیده ست کس که با نکهتش عشق ورزد نفس .ظهوری (از آنندراج ).
-
خم ابرو ترش شدن
لغتنامه دهخدا
خم ابرو ترش شدن . [ خ َ م ِ اَ ت ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ابرو ترش شدن . (آنندراج ). اخم کردن . ابرو برهم افکندن : حیف آیدم که آن خم ابرو ترش شودبهر نظارگی تو ضبط نگاه بس .نظیری (از آنندراج ).
-
رحمت آمدن
لغتنامه دهخدا
رحمت آمدن . [ رَ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) یا رحمت آمدن بر کسی . رحمت آوردن . شفقت ورزیدن . مهربانی کردن . ترحم نمودن . رحمت نمودن : حاضران را بروی [حسنک ] رحمت آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182).خلق را رحمت همی آمد بر اوگرداو نظارگی بسیار شد. عطار.ملک را...
-
تماشایی
لغتنامه دهخدا
تماشایی . [ ت َ ] (ص نسبی ) مردم تماشاچی . (ناظم الاطباء). نظارگی و بیننده . (آنندراج ). تماشاگر. (آنندراج ). نظاره . آنکه تماشا کند ج ، تماشائیان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : درخور بوستانسرای ترازهره و مشتری تماشائی . سیدحسن غزنوی .عروس حسن ترا ه...
-
مستانه
لغتنامه دهخدا
مستانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) چیزی که حرکات و سکنات آن بطور مستان باشد چون لغزش مستانه و رفتار مستانه و گریه ٔ مستانه و جلوه ٔ مستانه . (آنندراج ). منسوب به مست . به صفت مست . چون مستان در حال مستی . با حالت مستی . به مستی : نگردد به ...
-
درربودن
لغتنامه دهخدا
درربودن . [دَرْ، رُ دَ ] (مص مرکب ) ربودن . گرفتن . اخذ کردن . بزور گرفتن و به تردستی گرفتن . (ناظم الاطباء). بسرعت گرفتن . بشتاب جدا کردن . بزور بردن . تخطف . (تاج المصادر بیهقی ). خَطف . بلند کردن (در تداول عامه ) : درحال بادی از هوا برآمد و آن مال...
-
ارژنگ
لغتنامه دهخدا
ارژنگ . [ اَ ژَ ] (اِخ ) ارتنگ . ارثنگ . کتاب مانی که بتصاویر دلکش منقش بود : بخاقان یکی نامه ارژنگ وارنوشتند پر بوی و رنگ و نگار. فردوسی .هزار یک که نهان در سرشت او هنر است نگار و نقش همانا که نیست در ارژنگ . فرخی .و کتابی کرد [ مانی ] به انواع تصاو...
-
بیک
لغتنامه دهخدا
بیک . [ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق ) (از: ب + یک ) از یک . || با یک . (ناظم الاطباء) : چنانکه بتی زرین که بیک میخ ترکیب پذیرفته باشد. (کلیله و دمنه ).- امثال : بیک بانگ علم منه . بیک پول سیاه نمی ارزد . بیک پیاله مست است . بیک جو نیرزد . بیک حمله سپر میفک...
-
حیران
لغتنامه دهخدا
حیران . [ ح َ ] (ع ص ) مرد سرگشته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فرومانده . (آنندراج ). ج ، حَیاری ̍، حُیاری ̍. (منتهی الارب ). مؤنث آن حَیری ̍ است . (اقرب الموارد) : در طریق کعبه ٔ جان ساکنان سدره راهمچو عقل عاشقان سرمست و حیران دیده اند. خاقانی ...