کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نضور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نضور
لغتنامه دهخدا
نضور. [ ن ُ ] (ع اِمص ) خوبی و تازه روئی . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). || (مص ) نضرة. نَضَر. نضارة. (اقرب الموارد) (المنجد). نَضر. (المنجد). رجوع به نَضَر و نضارة شود.
-
واژههای همآوا
-
نظور
لغتنامه دهخدا
نظور. [ ن َ ] (ع ص ) مهتر که مردم دست نگر او باشند و به وی نگرند در هر امور. نظورة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مهتری که مردم در هرکاری به وی نگرندو دست نگر او باشند . (ناظم الاطباء). مهتر منظورالیه هر قوم و جماعت . (از اقرب الموارد). ناظورة. نظیرة. ن...
-
نذور
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (اِ.) جِ نذر.
-
نذور
لغتنامه دهخدا
نذور.[ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نَذْر : به ایفای نذور ونوافل قیام کرد. (سندبادنامه ص 279). رجوع به نَذْر شود. || (مص ) نَذْر. رجوع به نَذْر شود.
-
نزور
لغتنامه دهخدا
نزور. [ ن َ ] (ع ص ) زن کم فرزند یا کم شیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نَزِرَة. (ازالمنجد). زن اندک زاینده . (دهار). اندک فرزند. (مهذب الاسماء). || اندک سخن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). قلیل الکلام که سخن نگوید تا...
-
نزور
لغتنامه دهخدا
نزور. [ ن ُ ] (ع مص ) نَزْر. نَزارة. نُزورة. (منتهی الارب ). رجوع به نَزْر شود. || (ص ، اِ) ج ِ نَزِرَة، به معنی زن کم شیر یا کم فرزند. (از المنجد).
-
جستوجو در متن
-
نضر
لغتنامه دهخدا
نضر. [ ن َ ض َ ] (ع اِمص ) خوبی . تازه روئی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ) چیز خالص . (غیاث اللغات از لطایف اللغات ). || (مص ) تازه و باآب گردیدن درخت و روی و رنگ . (آنندراج ). تازه و خوب شدن درخت و روی و رنگ هرچیز. (از اقرب ...
-
نضارة
لغتنامه دهخدا
نضارة. [ ن َ رَ ] (ع اِمص ) تازگی . تازه روئی . خوبی . (منتهی الارب ). در اصل به معنی زیبائی و تابناکی روی است ، سپس در مورد هر فراخی و آسودگی به کار رفته . (از متن اللغة). نضرة. رجوع به نضارت شود. || (مص ) تازه و با آب گردیدن .(از منتهی الارب ). تاز...
-
تازه رویی
لغتنامه دهخدا
تازه رویی . [ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) تازگی و نیکویی صورت . (ناظم الاطباء). خوشرویی . شادی . جوان سیمایی . گشاده رویی . بشاشت . نَضْرة. (منتهی الارب ) (دهار). نَضارة. نُضور. نَضَر. بِشْر. (منتهی الارب ) : که روی سیاوش اگر دیدمی بدین تازه رویی نگردیدمی...