کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نضو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نضو
لغتنامه دهخدا
نضو. [ ن َ ض ْوْ ] (ع مص ) بیرون کشیدن جامه از کسی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کندن و دور کردن جامه از کسی . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). جامه برکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) . || برهنه کردن و بیرون کشیدن کسی را از جامه اش ....
-
نضو
لغتنامه دهخدا
نضو. [ ن ِض ْوْ ] (ع ص ، اِ) آهن لگام . (آنندراج ) (منتهی الارب ). آهن لگام و دهنه . (ناظم الاطباء). آهن لگام ، بدون دوال . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ازمتن اللغة). || لاغر از شتر و جز آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الم...
-
نضو
لغتنامه دهخدا
نضو. [ ن ُ ض ُوو ] (ع مص ) دررفتن و درگذشتن تیر. || برکشیدن شمشیر. (از منتهی الارب ). || رفتن و محو شدن رنگ خضاب دست و پای و سر و ریش ، یا بخصوص رفتن رنگ خضاب سر و ریش است . (منتهی الارب ). رجوع به نَضْوْ شود. || بیرون کشیدن جامه ٔ کسی . (منتهی الارب...
-
واژههای همآوا
-
نزو
لغتنامه دهخدا
نزو. [ ن َزْوْ ] (ع مص ) نزف . رفتن خون کسی . (ازالمنجد) (از اقرب الموارد). نُزی َ الرجل نزواً؛ نُزِف َ. قال فی النهایة: «یقال : اصابه جرح فنزی منه فمات »، و آن هنگامی است که زخمی بر کسی رسد و خونش روان شود و بازنایستد. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
نزو
لغتنامه دهخدا
نزو. [ ن َزْوْ / ن ُ زُوو ] (ع مص ) برجستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از زمین برجستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).وثب . وثوب . (المنجد) (از اقرب الموارد). نزاء. نزوان . (منتهی الارب ). و اسم از آن نِزاء و نُزاء است و آن در مورد حافر و ظلف و سباع...
-
جستوجو در متن
-
نضوة
لغتنامه دهخدا
نضوة. [ ن ِض ْ وَ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ لاغر. (آنندراج ). تأنیث نضو است . رجوع به نِضْوْ شود.
-
نضی
لغتنامه دهخدا
نضی . [ ن ُ ضی ی ] (ع مص ) پیشی گرفتن اسب . (از المنجد). نضو. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نَضْوْ شود.
-
انضاء
لغتنامه دهخدا
انضاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نِضو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار). آهن پاره های لجام . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به نضو شود.
-
نضی
لغتنامه دهخدا
نضی . [ ن َض ْی ْ ] (ع مص ) برکشیدن شمشیر را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). نَضْوْ. (از اقرب الموارد). بیرون کشیدن شمشیر را از نیامش . (از متن اللغة). || کهنه گردانیدن جامه را. (از منتهی الارب ). کهنه و فرسوده کردن جامه را. (...
-
اسیرالهوی
لغتنامه دهخدا
اسیرالهوی . [ اَ رُل ْ هََ وا] (اِخ ) زاکی بن کامل بن علی مکنی به ابوالفضائل ، معروف به مهذب هبتی قطیفی . وی ادیب و فاضل و شاعری رقیق الشعر بود و در سنه ٔ 546 هَ . ق . درگذشت . او راست :عیناک لحظهما امضی من القدرو مهجتی منهما اضحت علی خطریا احسن النا...
-
شمشیر
لغتنامه دهخدا
شمشیر. [ ش ِ / ش َ ] (اِ) سیف . سلاحی آهنین و برنده که تیغه ٔ آن دراز و منحنی و داری یک دمه است . تیغ. (ناظم الاطباء). وجه تسمیه ٔ آن شم شیر است که دم شیر و ناخن شیر است چه شم بمعنی دم و ناخن هر دو آمده است . (از غیاث ) (برهان ). صاحب آنندراج گوید: م...