کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد حداد نصری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حداد و طبسی (علی بن محمد...) شود.
-
یربوعی
لغتنامه دهخدا
یربوعی . [ ی َ عی ی ] (اِخ ) مالک بن عوف بن سعد... ابن یربوع یربوعی نصری ، از مشرکان غزوه ٔ حنین بود و درک فیض صحبت حضرت کرد. (از لباب الانساب ).
-
جوخاء
لغتنامه دهخدا
جوخاء. [ ج َ] (اِخ ) جاییست در بادیه بین عین صید و زبالة در دیار بنی عجل . در شعر ابوقصاص نصری جوخی با الف مقصوره آمده . (مراصد) (معجم البلدان ). رجوع به جوخی ̍ شود.
-
قراب
لغتنامه دهخدا
قراب . [ ق ِ ] (اِخ ) ابن مالک بن عوف نصری امیرالامراء مشرکان حُنَین بود و هم درآن جنگ مسلمان شد. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 242).
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمد بنی نصری . یا محمد حادی عشر از ملوک بنی نصر غرناطه . رجوع به محمد حادی عشر مکنی به ابی عبداﷲ... و رجوع به ابوعبداﷲ شود.
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج .[ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن عبداﷲ نصری . عیسی در تاریخ حمص آرد که : پیغمبر را دریافت . ابن ابی حاتم گوید: از ابوزرعة از احوال حجاج نصری سؤال شد وی را نشناخت . و در جای دیگر گوید: از پدرم شنیدم که او تابعی است .ابن ابی حاتم در ترجمه ٔ سفیان بن محب...
-
ابن صلاح
لغتنامه دهخدا
ابن صلاح . [ اِ ن ُ ص َ ] (اِخ ) تقی الدین ابوعمرو عثمان بن عبدالرحمن بن عثمان نصری شهرزوری . اصلاً ایرانی از نژاد کرد و پدرش از فقها بوده . تقی الدین نزد پدر فقه آموخت و هم بموصل در خدمت دانشمندان آنجا کسب علوم دیگر کرد، آنگاه بخراسان رفت و از روات ...
-
مرداوی
لغتنامه دهخدا
مرداوی . [ م َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبدالولی بن جباره نصری مرداوی صالحی ملقب به شهاب الدین و مشهور به ابن جبارة (647 تا 728 هَ . ق .) نحوی حنبلی است به مصر تعلیم گرفت و مشیخت بیت المقدس بدو پایان یافت حج کرد و مجاور مکه شد. از شیوخ ابن الوردی است ....
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان زبیری بصری شافعی مکنی به ابوعبداﷲ. او راست : تنبه فی الفروع و سترالعورة و کتاب الامارة و مسکت (کتابی غریب و لغزمانند است ) . وفات وی بسال 317 هَ . ق . بود. و مؤلف کشف الظنون ذیل کتاب الاستخارة والاستشارة نام و نسب ...
-
اصفهانی
لغتنامه دهخدا
اصفهانی . [ اِ ف َ ] (اِخ ) شمس الدین ابوالفخر مسعودبن ...، مشهور به فخری اصفهانی . ادیب و شاعر بودو بسال 935 هَ . ق . درگذشت . او راست : البدایع فی الصنایع. تحفةالحبیب در ادبیات فارسی . دیوان شعر بفارسی . معیارالجمالی و معیار نصری در عروض . (از اسما...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن فرج بن اسماعیل انصاری خزرجی نصری ، مکنی به ابوالحجاج انصاری . هفتمین پادشاه از سلسله ٔ «بنونصربن الاحمر» اندلس بود. به سال 733 هَ . ق . هنگامی که برادرش محمد کشته شد با او بیعت کردند. سن وی بدان هنگام 15 سال و هشت...
-
رایع
لغتنامه دهخدا
رایع. [ ی ِ ] (ع ص ) رائع. اسم فاعل از ریشه ٔ «ریع». زیادشونده و برکت کننده . ج ، ارواع ، رُوَّع . || زیاده . (از ناظم الاطباء). فنایی است از فناهای مدینه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || گوالنده و خوبروی . (از ناظم الاطباء). || ترس...