رایع. [ ی ِ ] (ع ص ) رائع. اسم فاعل از ریشه ٔ «ریع». زیادشونده و برکت کننده . ج ، ارواع ، رُوَّع . || زیاده . (از ناظم الاطباء). فنایی است از فناهای مدینه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || گوالنده و خوبروی . (از ناظم الاطباء). || ترسنده . (از المنجد). || مشغول کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از المنجد). || بشگفت آورنده کسی را از حسن و جمال . (ناظم الاطباء). ج ، رُوَّع ، رائعون . (از المنجد). نیکو. (منتهی الارب ). خوش آینده . (فرهنگ نظام ) : دستور رابع که فضل رایع و صیت شایع داشت پیش شاه رفت . (سندبادنامه ص 171). با فتحی رایع و نجحی شایع و حولی مبین و نصری مستبین با دارالملک غزنه آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || اسب نیک . (فرهنگ نظام ).
- فرس رایع ؛ اسب نیکو. (از منتهی الارب ). اسب نیکو و تیزگام . (ناظم الاطباء).
- کلام رایع ؛ سخن لطیف و شگفت انگیز. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.