کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصرة
لغتنامه دهخدا
نصرة. [ ن َ ص َ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناصر. (متن اللغة). رجوع به ناصر شود.
-
نصرة
لغتنامه دهخدا
نصرة. [ ن َرَ ] (ع اِ) باران تام . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نُصرَة. (المنجد).
-
نصرة
لغتنامه دهخدا
نصرة.[ ن ُ رَ ] (ع اِمص ) یاری کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). یاری دادن . (آنندراج ). یاری گری . (ناظم الاطباء). نصر. (المنجد). رجوع به نصرت شود. || خوبی با دیگری . (منتهی الارب ). || حسن المعونة. (متن اللغة) (از اقرب الموارد) (المنجد). || (اِ...
-
واژههای مشابه
-
نَصَرَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
او را ياري کرد
-
نَصْرِهِ
فرهنگ واژگان قرآن
ياري او
-
عز نصره
لغتنامه دهخدا
عز نصره . [ ع َزْ زَ ن َ رُه ْ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از: فعل عزّ + فاعل ، نصر+ ه ) ارجمند است یاری او. و آن را پس از نام شاهان و سلاطین آرند : ﷲ المنة که ... بدولت مخدوم عز نصره نوائب بسلامت میگذارد. (عتبةالکتبة ص 122).تو شدی زنده دار جان ملوک ...
-
آل نصره
لغتنامه دهخدا
آل نصره . [ ل ِ ؟ ] (اِخ ) رجوع به معد شود.
-
واژههای همآوا
-
نصرت
فرهنگ نامها
(تلفظ: nosrat) (عربی) یاری ، کمک ؛ (در قدیم) پیروزی ، فتح .
-
نصرت
لغتنامه دهخدا
نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز با 87 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود.
-
نصرت
لغتنامه دهخدا
نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) سلطان حسین طالشی گیلانی مشهور به سلطان بیگ بن پناه بیگ ، از خدمتگزاران امرای عهد قاجار و از شاعران قرن سیزدهم است ، مدتی در شیراز بوده سپس به تهران آمده و سرانجام به گیلان بازگشته و به روایت هدایت «از فحول شعرای این عهد بوده ...
-
نصرت
لغتنامه دهخدا
نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) عباسقلی خان دکنی هندی از پارسی گویان دکن است در عهد فتحعلی شاه قاجار سفری به ایران کرده ، خط خوشی داشته . او راست :ز بیم آن که دوران شایدش از من جدا سازدبه رویش هر نگاه من نگاه آخرین باشد. #عقده در کار من از آبله ٔ پا افتادسخ...
-
نصرت
لغتنامه دهخدا
نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) نصراﷲ (میرزا...) اردبیلی متخلص به نصرت از عرفا و شعرای قرن سیزدهم است و به روایت هدایت در زمان ولیعهدی محمدشاه معلم وی بود و چون محمدشاه به سلطنت رسید مقام صدارت را به وی تکلیف کرد و او نپذیرفت ، میرزا نصراﷲ در دوران سلطنت مح...
-
نصرت
لغتنامه دهخدا
نصرت .[ ن ُ رَ ] (ع اِمص ، اِ) یاری کردن . یاری دادن . (غیاث اللغات ) (از بهار عجم ). دستگیری . حمایت . کمک . یاری . اعانت . (ناظم الاطباء). یاری . یاریگری . نصر. (یادداشت مؤلف ). معاونت . نصرة. رجوع به نصرة شود : نصرت از ایزد عز ذکره باشد. (تاریخ ب...