کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشگون گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشگون گرفتن
لغتنامه دهخدا
نشگون گرفتن . [ ن ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نشکنجیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نشگون و نشکنجیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
نیشگون
لغتنامه دهخدا
نیشگون . (اِ) نشگون . نشگنج . (یادداشت مؤلف ). نشکون . وشگون . ویشگون . رجوع به نشگون شود.- نیشگون گرفتن ؛ نشگون گرفتن . رجوع به نشگون شود.
-
شکنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] šekanjidan ۱. شکنجه کردن.۲. نشگون گرفتن.
-
وشگون
لغتنامه دهخدا
وشگون . [ وِ ] (اِ) در تداول ، نشکون . نشکنج . نخجل . نشگون . نیشگون . قرض . منگش . (یادداشت مؤلف ).- وشگون گرفتن ؛ نشگون گرفتن . شکنجیدن .
-
تعریک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'rik ۱. نشگون گرفتن.۲. گوشمالی دادن.
-
پنک
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (اِ.) گرفتن و فشار دادن گوشت یا پوست بدن با دو سر انگشت چنان که به درد آید، نشگون .
-
پنج
لغتنامه دهخدا
پنج . [ پ ِ ] (اِ) گرفتن عضوی باشد با سر دو ناخن چنانکه بدرد آید. (برهان قاطع). گرفتن قسمتی از بدن با دو انگشت و ناخن که بدرد آید. نشگون . صاحب برهان در معنی کلمه اشتباه کرده است رجوع به پَنْج شود.
-
اشکنج
لغتنامه دهخدا
اشکنج .[ اِ ک ُ ] (اِ) گرفتن عضوی باشد به سر دو ناخن چنانکه آن عضو بدرد آید. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). همان شکنج است و آن گرفتن عضوی باشد به سر دو ناخن چنانکه آن عضو بدرد آید. (آنندراج ). نِشْکُنْج . نِشگون . نیشگون . وِشْگون . در تداول محلی گناب...
-
شکنج
لغتنامه دهخدا
شکنج . [ ش ِ ک ُ ] (اِ) نشکنج و گرفتگی عضوی به سر ناخنها چنانکه بدرد آید. (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). گرفتن عضو به دو ناخن چنانکه بدرد آید. (غیاث ). صورتی از نشگون .
-
شکنجیدن
لغتنامه دهخدا
شکنجیدن . [ ش ِ / ش ُ ک ُ دَ ] (مص ) گرفتن عضوی باشد به سر ناخن . (آنندراج ) (غیاث ). قرز. نشگون گرفتن . وشگون گرفتن . (یادداشت مؤلف ): قرض ؛ شکنجیدن به انگشتان . قرص ؛ شکنجیدن به دو انگشت . لمص ؛ شکنجیدن به دو انگشت کسی را. مرز؛ نرم شکنجیدن به انگش...
-
نیلک
لغتنامه دهخدا
نیلک . [ ل َ ] (اِ مصغر) مصغر نیل است . (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به نیل شود. || گرفتن پوست و گوشت باشد به سر دو ناخن . نشکنج . (از رشیدی ) (از جهانگیری ). گرفتن اعضا و اندام را به سر دو ناخن انگشت دست چنانکه به درد آید. (برهان قاطع) (آنندراج ). ...
-
ترنجی
لغتنامه دهخدا
ترنجی . [ ت َ رَ / ت ُ رُ ] (حامص ) نشکنج و فشردگی با نوک انگشتان موضعی از بدن را. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 310 ب ). نشگون . وشگون . نیشگون .- ترنجی کردن ؛ نشگون گرفتن : رفیق سگ صفت در بزم دلدارترنجی میکند پنهان که برخیز. ابوالمعا...
-
پنک
لغتنامه دهخدا
پنک . [ پ ِ ] (اِ) گرفتن اعضای آدمی باشد با دو سر انگشت یا ناخن چنانکه به درد آید. (برهان قاطع). گرفتن عضوی از اعضای آدمی باشد به دو انگشت یا پنجه چنانکه به درد آید، و آن را پنج و پنجال نیز گویند و تبدیل جیم با کاف شده . (آنندراج ). نشگون . و لله باش...
-
پنگ
لغتنامه دهخدا
پنگ . [ پ َ ] (اِ) کاسه ٔ مسین یا روئین پیمودن آب روان را که ته آن سوراخ تنگی کنند ودر آب گذارند چون پر گردد و در ته نشیند یک پنگ شودو اکثر آبیاران میدارند و در مقسم آب نهند. (فرهنگ رشیدی ). پنگان . || یک حصه از ده هزار حصه ٔ شبانه روز است چه شبانروز...