کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشتن
لغتنامه دهخدا
نشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) گیلکی : نیشتن ، در اراک (سلطان آباد): نشتن به معنی نشستن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مخفف نشستن . (برهان قاطع) (آنندراج ). || ماندن . اقامت کردن . (از ناظم الاطباء).- نشتن چون خاک ؛ کنایه از نشستن با کمال حلم و آرام و هم...
-
واژههای مشابه
-
نِشتن ،نشیدن
لهجه و گویش تهرانی
نشستن
-
جستوجو در متن
-
نشیدن
لغتنامه دهخدا
نشیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) مخفف نشانیدن به معنی نهادن . (از برهان قاطع) (آنندراج ). نهادن . نشانیدن . نصب کردن . (ناظم الاطباء). اگر استعمال شده باشد به معنی نشستن = نشتن است و متعدی آن نشاندن = نشانیدن به معنی نهادن است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
شستن
لغتنامه دهخدا
شستن . [ ش ِ / ش َ ت َ ] (مص ) نشستن و جلوس کردن .(ناظم الاطباء). مخفف نشستن . (آنندراج ) : ایستاده نماز راست مقیم شسته در ذکر حی دادگر است . (از المعجم ).هرگز نشود دامن زایر به در اواز شستن و نایافتن بار شکسته . سوزنی .من چو او در فقر کنجی شسته ام و...