کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشبة
لغتنامه دهخدا
نشبة. [ ن َ ش َ ب َ ] (ع اِ) مال اصیل اعم از ناطق یا صامت . (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). نَشَب . (المنجد). || آب و زمین . (منتهی الارب ). عقار، و گفته اند مال و عقار. (از اقرب الموارد). || نَشَب . (المنجد).
-
نشبة
لغتنامه دهخدا
نشبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) آویزش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) مردی که به کاری آویزد و رها نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نُشَبَة. (المنجد). گویند: کنت نشبة فصرت عقبه ؛ ای کنت اذا نشبت و علقت بانسان لقی منّی شراً فقد اعقبت ال...
-
نشبة
لغتنامه دهخدا
نشبة. [ ن ُ ش َ ب َ ] (ع ص ) مردی که چون به کاری درآویزد از آن دست نکشد. (ناظم الاطباء) (از المنجد). نُشبَة. (المنجد).
-
جستوجو در متن
-
قصر بنی عمر
لغتنامه دهخدا
قصر بنی عمر. [ ق َ رِ ب َ ع ُ م َ ] (اِخ ) دهی است در غوطه ٔ دمشق ، و نشبةبن حندج قصری بدان منسوب است . (معجم البلدان ). رجوع به قصری (نشبة...) شود.
-
نشب
لغتنامه دهخدا
نشب . [ ن َ ش َ ] (ع مص ) بسته شدن و درآویختن . (منتهی الارب ). درآویختن از چیزی . (بحر الجواهر). درآویخته شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نشوب . نشبة. (منتهی الارب ). || معلق ماندن و بیرون نیامدن [ استخوان در گلو ] . (از المنجد). || نشب منشب سو...
-
نشب
لغتنامه دهخدا
نشب . [ ن َ ش َ ] (ع اِ) مال و عقار. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). خواسته . (فرهنگ خطی ). مال اصیل ناطق باشد یا صامت . آب و زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نشبة. (آنندراج ). ج ، نشوب . || درختی است که بدان کمان سازند. (منتهی الارب )...
-
قیس
لغتنامه دهخدا
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن نشبه سلمی . عالم بنی سلیم که در جاهلیت خواندن و نوشتن میدانست و بر بسیاری از اخبار فارس و روم و اشعار عرب آشنا بود و خود نیز شعر میگفت . پس از وقعه ٔ خندق بر رسول خدا وارد شد و اسلام آورد و پیغمبر وی را «حبر بنی سلیم » نامید....
-
گرگ
لغتنامه دهخدا
گرگ . [ گ ُ ] (اِ) پارسی باستان ورکانا ، اوستایی وهرکه (گرگ )، پهلوی گورگ ، هندی باستان ورکه (گرگ )، ارمنی گل ، کاشانی ور، ورگ ، ورگ ، مازندرانی وُرگ ، کردی ورگ ، افغانی لوگ ، اُسّتی برق یا بیرق ، بیرنق ، بلوچی گورگ ، گورک ، یودغاورگ ، یغنابی ارک جان...