کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نشاندن
/nešāndan/
معنی
۱. کسی را به نشستن واداشتن؛ وادار به نشستن کردن.
۲. جا دادن.
۳. خاموش کردن آتش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. قراردادن، مقیم کردن، نهادن
۲. غرس کردن، کاشتن
۳. افراشتن
۴. خاموش کردن، دفع کردن، فرونشاندن
۵. نشانیدن ≠ کندن
فعل
بن گذشته: نشاند
بن حال: نشان
دیکشنری
bed, chair, implant, perch, seat, set, sit
-
جستوجوی دقیق
-
نشاندن
لغتنامه دهخدا
نشاندن . [ ن ِ دَ] (مص ) (از: نش + اندن (پسوند مصدر متعدی )، متعدی نشستن ، کردی : نژینین (تیغه کردن ، دیوار کشیدن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کسی را به نشستن واداشتن . (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). متعدی نشستن . (غیاث اللغات ) : بنشان به...
-
نشاندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قراردادن، مقیم کردن، نهادن ۲. غرس کردن، کاشتن ۳. افراشتن ۴. خاموش کردن، دفع کردن، فرونشاندن ۵. نشانیدن ≠ کندن
-
نشاندن
فرهنگ فارسی معین
(نِ دَ) (مص م .) 1 - غرس کردن درخت . 2 - خاموش کردن آتش .
-
نشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نشانیدن، نشاختن، بنشاختن، نشاستن، نشانستن، شاندن› nešāndan ۱. کسی را به نشستن واداشتن؛ وادار به نشستن کردن.۲. جا دادن.۳. خاموش کردن آتش.
-
نشاندن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hâčuni طاری: hâčenây(mun) طامه ای: henešundan طرقی: hâčânâymun کشه ای: hâčânâymun نطنزی: hânešondan
-
نشاندن
دیکشنری فارسی به عربی
اثر , دفع , مجموعة , مقعد , هاجر
-
واژههای مشابه
-
گل نشاندن
لغتنامه دهخدا
گل نشاندن .[ گ ُ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) کاشتن گل . نشا کردن گل . نشاندن گل چون نشاندن نهال یا نهال نشاندن : عمارت همی کرد و زر میفشاندهمه خار میکند و گل مینشاند. نظامی (از آنندراج ).من آن مستم که گر گل مینشانم تاک میرویدز تاکم برگ هم با سینه ٔ صدچاک میر...
-
گوهر نشاندن
لغتنامه دهخدا
گوهر نشاندن . [ گ َ / گُوهََ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) ترصیع. رجوع به ترصیع شود.
-
گهر نشاندن
لغتنامه دهخدا
گهر نشاندن . [ گ ُ هََ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گوهر نشاندن . ترصیع و گوهرنگاری باشد.
-
کرسی نشاندن
لغتنامه دهخدا
کرسی نشاندن . [ ک ُ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نصب کردن کرسی .- به کرسی نشاندن ِ گفته ؛ قبولاندن آن . مدلل ساختن آن : نوای راستی سرمایه ٔ صاحب کلامی کن به کرسی گفته های خویش را بنشان و شاهی کن . تأثیر (از مجموعه ٔ مترادفات ص 287).رجوع به ترکیب های ذیل کرس...
-
غبار نشاندن
لغتنامه دهخدا
غبار نشاندن . [ غ ُ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) گرد زدودن : تخت گیرد کلاه بستاندبنشیند غبار بنشاند. نظامی .- غبار غم نشاندن ؛ غم از دل زدودن : هر صبح فتح باب کن از انجم سرشک بنشان غبار غصه به باران صبحگاه .خاقانی (؟)
-
آتش نشاندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ دَ) (مص م .) 1 - خاموش کردن آتش . 2 - کنایه ا ز: فرو نشاندن خشم و غضب . 3 - خاموش کردن فتنه و آشوب .
-
آتش نشاندن
لغتنامه دهخدا
آتش نشاندن . [ ت َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) کشتن آتش و اطفاء آن : آتش نشاندن و اخگر گذاشتن کار خردمندان نیست . (گلستان ).
-
فرو نشاندن
فرهنگ فارسی معین
(فُ. نِ دَ) (مص م .) 1 - پایین آوردن . 2 - ته نشین کردن . 3 - کم کردن از شدت چیزی . 4 - خاموش کردن . 5 - آرام کردن ، تسکین دادن .