کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزاهت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نزاهت
/nezāhat/
معنی
۱. پاکیزه شدن.
۲. پاکی از عیب؛ پاکدامنی؛ دور بودن از بدی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نزاهت
فرهنگ فارسی معین
(نَ هَ) [ ع . نزاهة ] (مص ل .) پاکدامنی .
-
نزاهت
لغتنامه دهخدا
نزاهت . [ ن َ هََ ] (ع مص ) دور شدن از بدی و پاکی از عیب . (از غیاث اللغات ). نزاهة. نزاهیة. رجوع به نزاهة شود. || (اِمص ) پاکیزگی . طهارت . بی گناهی : دمنه دانست که اگر این سخن با شتر به ظاهر کند در حال ... نزاهت جانب خویش معلوم گرداند. (کلیله و دمن...
-
نزاهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نزاهة] [قدیمی] nezāhat ۱. پاکیزه شدن.۲. پاکی از عیب؛ پاکدامنی؛ دور بودن از بدی.
-
واژههای همآوا
-
نضاحة
لغتنامه دهخدا
نضاحة. [ ن َض ْ ضا ح َ ](ع ص ) تأنیث نضاح است . (از اقرب الموارد). رجوع به نضاح شود. || دورانداز و نیک اندازنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قوس نضاحة بالنبل ؛ که بدان بخوبی تیر انداخته شود. (از المنجد).
-
نزاهة
لغتنامه دهخدا
نزاهة. [ ن َ هََ ] (ع مص ) نزیه گردیدن جای . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاک و پاکیزه گردیدن جای از فساد هوا و از مگسان ده . (ناظم الاطباء). نزه شدن جای . (از المنجد). نزاهیة. (منتهی الارب ). || دور ماندن جای از مردم و از آب و علف و آب خیز د...
-
جستوجو در متن
-
مطهرة
لغتنامه دهخدا
مطهرة. [ م َ هََ رَ ] (ع اِ) سبب طهارت ، و منه الحدیث : السواک مطهرة للفم مرضات للرب ؛ یعنی مسواک سبب پاکی و نزاهت دهان و خشنودی خداوندجهان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
گازرگاه
لغتنامه دهخدا
گازرگاه .[ زُ ] (اِخ ) نام مقامی است در هرات که خواجه عبداﷲانصاری در آنجا مدفون است . (برهان ) (آنندراج ). محل دفن خواجه غیاث الدین محمود : و صفاء آن منزل نزاهت زیاده از آن است که بیان بنان پیرامن تفصیل آن تواند گشت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 315، 60...
-
سجیت
لغتنامه دهخدا
سجیت . [ س َ جی ی َ ] (از ع ، اِ) سجیة. خوی : و سلطان در قبول پیغام او و اکرام رسول و تحقیق مأمول ، آثار اریحیت طبع و انوار کرم سجیت و طهارت محتد و نزاهت عنصر کریم خویش ظاهر گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 229).با شرف ابوت و خدمت خاندان کثرت عشایر س...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ یمامی ، کذاب است . در بخارا بعد از سنه ٔ دویست هجری از طریق حسن بصری روایت میکرده و خالدبن احمد امیر آن دیار او را تبعید کرده است . از حسن روایت کرده است که گفت وقتی که متولد شدم مرا نزد رسول خدا(ص ) بردند. آن حضرت در ح...
-
باغات
لغتنامه دهخدا
باغات . (اِ) ج ِ باغ . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) : [ قزوین ] باغستان بسیار داشت بی دیوار و خار و هیچ مانعی از دخول در باغات نبود. (سفرنامه ٔ ناصرخسروچ دبیرسیاقی ص 4). از این شطالعرب دو جوی عظیم بر گرفته اند... و از این نهرها جویهای بیحد برگرفته ا...
-
محتد
لغتنامه دهخدا
محتد. [ م َ ت ِ ] (ع اِ) اصل . یقال انه لکریم المحتد و هو فی محتد صدق . و مراد از اصل همان نسب است نه مطلق آن . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ).اصل . (دهار). اصل مردم . ج ، محاتد. (مهذب الاسماء). اصل و طبع: فلان از محتد صدق است . (یادداشت مرحوم ده...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الزبیری . نسب او چنین است : احمدبن محمدبن محمدبن محمدبن عطأاﷲبن عوض الاسکندرانی الزبیری قاضی ، ملقب بناصرالدین . ابن حجر درباره ٔ او گوید: او بر اقران خویش در عربیت فائق بود و تولیت قضاء شهر خویش داشت ، سپس بقاهره شد...
-
اریحیت
لغتنامه دهخدا
اریحیت . [ اَ ی َ حی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) اریحیة. فراخ خوئی . (منتهی الارب ). وسعت خلق در هر چیز و خصوصاً در کرم : سلطان دراکرام قدر و تبجیل محل ّ او آثار اریحیت بجا آورد و او را باعزاز در بر گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 251). و سلطان در قبول پ...