کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نزا
معنی
(نَ) (ص فا.) (عا.) عقیم ، نازا.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نزا
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص فا.) (عا.) عقیم ، نازا.
-
نزا
لغتنامه دهخدا
نزا. [ ن َ ] (اِ) دیواری باشد عظیم سخت و بلند و یگانه که در پیش چیزی کشند. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). دیواری باشد مفرد که در پیش چیزی کشند. (صحاح الفرس ). دیوار سخت و بلند که در پیش چیزی کشند. (فرهنگ خطی ). بند. بندروغ . (از ناظم الاطباء) : صف...
-
نزا
لغتنامه دهخدا
نزا. [ ن َ ](نف مرکب ) نازا. نزاینده . نازاینده . عقیم . سترون .
-
واژههای همآوا
-
نزع
واژگان مترادف و متضاد
احتضار، جانکندن، جدایی، رحلت
-
نزع
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (مص م .) حالت جان کندن ، احتضار.
-
نذع
لغتنامه دهخدا
نذع . [ ن َ ] (ع مص ) زهیدن آب و برآمدن خوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
نزء
لغتنامه دهخدا
نزء. [ ن َزْءْ ] (ع مص ) نزوء. برافژولیدن و تباهی افکندن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). برافژولیدن . (ناظم الاطباء). تباهی افکندن میان قوم . (از ناظم الاطباء)(صراح ). تحریش و افساد میان قوم . (از اقرب الموارد)(از المنجد). یقال : نَزَءَ الشیطان ُ بین...
-
نزع
لغتنامه دهخدا
نزع . [ ن َ ] (ع اِمص ) حال جان کندن . (از منتهی الارب ). جان کندن . (غیاث اللغات ). حالت جان کندن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ). دم بازپسین . (فرهنگ خطی ). حالت مریض مشرف به مرگ . (از المنجد). یقال : هو فی النزع ؛ یعنی او در حالت جان کندن است . ...
-
نزع
لغتنامه دهخدا
نزع . [ ن َ زَ ] (ع مص ) موی رفتگی هر دو جانب پیشانی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). برهنه گردیدن هر دو جانب پیشانی از موی . (ناظم الاطباء).
-
نزع
لغتنامه دهخدا
نزع . [ ن ُ زُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نَزوع . رجوع به نَزوع شود.
-
نزع
لغتنامه دهخدا
نزع . [ ن ُزْزَ ] (ع ص ، اِ) غنم نُزَّع ؛ گوسپندان گشن خواه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ج ِ نازع ، به معنی غریب . (از المنجد). رجوع به نازع شود.
-
نزع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] naz' ۱. کندن چیزی از جایی.۲. جان کندن؛ جان دادن.
-
نَزَعَ
فرهنگ واژگان قرآن
بيرون کشيد (ازکلمه نزع به معناي کندن چيزي از جائي که در آن استقرار يافته )
-
نَضَعُ
فرهنگ واژگان قرآن
نصب می کنیم - قرار میدهیم - می نهیم