کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرگس بیمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خوشبوی
لغتنامه دهخدا
خوشبوی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) معطر. عطردار (ناظم الاطباء). عاطِر.طیّب . عَبَق . عابِق . مطیَّب . طیّب الرایحه . عَطرالرایحه . طیّبه . (یادداشت بخط مؤلف ). خوشبو : وزبر خوشبوی نیلوفر نشست چون گه رفتن فرازآمد بجست . رودکی .چون خط معشوق نیست تا...
-
شفاخانه
لغتنامه دهخدا
شفاخانه . [ ش ِ / ش َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بیمارستان . (ناظم الاطباء). دارالشفاء، و آن مکانی بود که ملوک و امرا برای معالجه ٔ غربا و مساکین مقرر سازند. (آنندراج ) : دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست از لب خود به شفاخانه ٔ تریاک انداز. حافظ.مستیی را ...
-
ناصرجنگ
لغتنامه دهخدا
ناصرجنگ . [ ص ِ ج َ ] (اِخ ) احمد (امیر...) بن نظام الملک آصف جاه ملقب به نظام الدوله از حکام حیدرآباد دکن است . وی در جمادی الاَّخرة 1161به سلطنت رسید و به سال 1164 کشته شد . شعر می گفت و در شعر گاهی ناصر و گاهی آفتاب تخلص می کرد . مؤلف تذکره ٔ روز...
-
بیمارخیز
لغتنامه دهخدا
بیمارخیز. (نف مرکب ) کسی که از بیماری برخاسته باشد و اغلب که خیز در این ترکیب بمعنی خاستن است ، یعنی کسی که خاستن او مثل بیماران بود و این در حالت نقاهت باشد. (بهار عجم ) (آنندراج ). بیمارناک . بیمارغنج : چون معالجت خواهی کردن اندیشه کن از خورشهای پی...
-
درد چیدن
لغتنامه دهخدا
درد چیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) درد برچیدن . کنایه از تیمار و بیمارداری و درد دیگری بر خود گرفتن . (آنندراج ). پیشینیان عقیده داشته اند که اگر کسی از راه تنفس دیفتری و گلودرد مریضی را به خود انتقال دهد مریض شفا یابد، و بسیار می شده که مادران نسبت به ...
-
سوسن
لغتنامه دهخدا
سوسن . [ سو س َ ] (اِ) گلی است معروف و آن چهار قسم می باشد: یکی سفید و آنرا سوسن آزاد میگویند، ده زبان دارد و دیگری کبود و آنرا سوسن ازرق می خوانند و دیگری زرد و آنرا سوسن ختایی می نامند و چهارم الوان میشود و آن زرد، سفید و کبود میباشد و آنرا سوسن آس...
-
سپید شدن
لغتنامه دهخدا
سپید شدن . [ س َ / س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رنگ سپید بر چیزی عارض شدن . برنگ سپید درآمدن . || کنایه از ظاهر شدن و آشکار گشتن . (برهان ) (غیاث ). کنایه از ظاهر و نمودار شدن . (آنندراج ) : سپید شد همه کس را که حال ابن یمین ز دست جور تو مانند خال توست سی...
-
سقیم
لغتنامه دهخدا
سقیم . [ س َ ] (ع ص ) بیمار. (غیاث )(مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) : زین نکته های بکرند آبستنان حسرت مشتی سقیم خاطر جوقی سقیم ابتر. خاقانی .در ره عمر شتابان روز و شب ای برادر گر درستی یا سقیم . مولوی .چون مزاج آدمی گلخوار شدزرد و بدرنگ و سق...
-
دیدار کردن
لغتنامه دهخدا
دیدار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیادت کردن . پرسیدن بیمار. || ملاقات کردن . خود را نمودن . بدیدن کسی رفتن . دیدن یکدیگر را. التقاء. تلاقی . لقاء. لقیان . لقیه . (یادداشت مؤلف ) : به جیحون بر از نیزه دیوار کرداباگیو گودرز دیدار کرد. فردوسی .ماه و ...
-
شیوه
لغتنامه دهخدا
شیوه .[ شی وَ / وِ ] (اِ) طور و عمل و طرز و روش و قاعده . (برهان ). طور. رسم . طریقه . سبک . اسلوب . روش . نهج . وتیره . نسق . سان . گون . گونه . هنجار. طریق . راه . طرز.(یادداشت مؤلف ). طرز و روش . (ناظم الاطباء) (غیاث ) (از فرهنگ جهانگیری ). به مع...
-
دژم
لغتنامه دهخدا
دژم . [ دُ ژَ / دِ ژَ ] (ص ) پژمان و اندوهگن و از غم فروپژمرده . (از لغت فرس اسدی ). افسرده و غمگین و اندوهناک و رنجور و بیمار و آشفته . (از برهان ). افسرده و اندوهگین . (از جهانگیری ). آشفته و بددماغ ، که گویند در اصل دژن بوده است به معنی آشفته و خش...
-
غلاف
لغتنامه دهخدا
غلاف . [ غ ُ / غ ِ / غ َ ] (ع اِ) پوشش . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آنچه بدان چیزی را بپوشانند. الغشاءیغشی به الشی ٔ کغلاف القارورة و السیف و الکتاب ، یقال : «جرد السیف من غلافه ». (اقرب الموارد). لفافه و هرآنچه چیزی را احاطه کند. (ناظم الاطباء) : بفر...
-
اشکنه
لغتنامه دهخدا
اشکنه . [ اِ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) چین و شکن : فتنه رخش نرگس بیمار هم اشکنه ٔ زلف بخروار هم . امیرخسرو (از فرهنگ نظام ). چین وشکن اندام . (ناظم الاطباء) (برهان ). شکن زلف و جز آن . خسرو گوید: اشکنه ٔ زلف بخروار هم . (رشیدی ) (شعوری ). چین و شکن . (ان...
-
تقریب
لغتنامه دهخدا
تقریب . [ ت َ] (ع مص ) نزدیک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). نزدیک گردانیدن بخدا : الانام القادر باﷲ... بما قدمه من اف...
-
تیمار داشتن
لغتنامه دهخدا
تیمار داشتن . [ ت َ ](مص مرکب ) اهتمام . اعتناء. تعاهد. تعهد کردن . پرستاری کردن . مواظبت کردن . مراقبت کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توجه داشتن . (ناظم الاطباء) : مثل زنندکه آید طبیب ناخوانده چو تندرستی تیمار دارد از بیمار. ابوحنیفه ٔ اسکافی .گف...