کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخرة
لغتنامه دهخدا
نخرة. [ ن َ خ ِ رَ ] (ع ص ) استخوان پوسید و ریزه ریزه شده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). پوسیده وکهنه . (مهذب الاسما). پوسیده . بالیه . (یادداشت مؤلف ). تأنیث ِ نخر. رجوع به نَخِر شود. || استخوان میان کاواک که چون باد به وی رسد آواز از آن برآید...
-
نخرة
لغتنامه دهخدا
نخرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ) سخت وزیدن باد. (ناظم الاطباء). رجوع به نُخْرة شود.
-
نخرة
لغتنامه دهخدا
نخرة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) سختی وزیدن باد. (منتهی الارب ). شدت هبوب باد. (از المنجد). سخت وزیدگی بادو طوفان . (ناظم الاطباء). شدت وزش باد. (از اقرب الموارد). || نُخَرَة. رجوع به نُخَرة شود.
-
نخرة
لغتنامه دهخدا
نخرة. [ ن ُ رَ / ن ُ خ َ رَ ](ع اِ) پیش ِ بینی اسب و خر و خوک و جز آن و شکاف آن ، یا مابین دو سوراخ بینی ، یا نوک آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیش بینی . (مهذب الاسما). ارنبة الانف . مقدم بینی . (المنجد). نوک بینی مرد و شتر و اسپ و سگ و جز آن . (ن...
-
واژههای مشابه
-
نَّخِرَةً
فرهنگ واژگان قرآن
پوسيده شده و متلاشي شده
-
واژههای همآوا
-
نَّخِرَةً
فرهنگ واژگان قرآن
پوسيده شده و متلاشي شده
-
جستوجو در متن
-
نخر
لغتنامه دهخدا
نخر. [ ن ُ خ َ ] (ع اِ) ج ِ نُخْرة. || ج ِ نُخَرة.
-
کذان
لغتنامه دهخدا
کذان .[ ک َذْ ذا ] (ع اِ) سنگی نرم همچو کلوخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و چه بسا که نَخِرة باشد. واحدش کَذّانة است . (از اقرب الموارد). رجوع به نخرة شود.
-
قرمطتان
لغتنامه دهخدا
قرمطتان . [ ق ِ م ِ طَ ] (ع اِ) هر دو سوراخ بینی مرغ همچو هر دو نخره ٔ ستوران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
نخر
لغتنامه دهخدا
نخر. [ ن َ خ ِ ] (ع ص ) پوسیده ٔ فروریخته . (منتهی الارب ). پوسیده و ریزه ریزه شده . (ناظم الاطباء). یقال : عظم نخر و عظام نخرة و نخرات . یکون للانسان و الشاة و الناقة و الفرس و الحمار.(اقرب الموارد). || میان کاواک از استخوان که چون باد به وی رسد آوا...
-
صعبة
لغتنامه دهخدا
صعبة. [ ص َ ب َ ] (اِخ ) دختر عبداﷲبن مالک حضرمی است . وی بنقل اسدالغابة خواهر علأبن حضرمی است . ابن قتیبه در عیون الاخبار آرد: صعبة از بنات فارس بود، ابوسفیان وی را بزنی گرفت ولی هند چندان اصرار ورزید تا او را طلاق گفت و عبیداﷲ او را بگرفت ولی ابوس...
-
عظام
لغتنامه دهخدا
عظام . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عَظم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). استخوانها. رجوع به عظم شود. و در مورد «فواید عظام » در عقیده ٔ پزشکی قدیم ، رجوع به اختیارات بدیعی شود : انظر الی العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحماً. (قرآن 259/2)؛ و استخوانها را بنگرکه چ...