کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخر
لغتنامه دهخدا
نخر. [ ن َ ] (ع مص ) دراز کشیدن آواز را در بن بینی ، یا بانگ کردن بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشیدن صدا و نفس را در خیشوم ها. (از اقرب الموارد). بانگ کردن بینی . (زوزنی ). نخیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دست در منخر ماده شتر کردن و آن ر...
-
نخر
لغتنامه دهخدا
نخر. [ ن َ خ َ ] (ع مص ) پوسیده و ریزه ریزه گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نخر. (منتهی الارب ). رجوع به نَخْر شود.
-
نخر
لغتنامه دهخدا
نخر. [ ن َ خ ِ ] (ع ص ) پوسیده ٔ فروریخته . (منتهی الارب ). پوسیده و ریزه ریزه شده . (ناظم الاطباء). یقال : عظم نخر و عظام نخرة و نخرات . یکون للانسان و الشاة و الناقة و الفرس و الحمار.(اقرب الموارد). || میان کاواک از استخوان که چون باد به وی رسد آوا...
-
نخر
لغتنامه دهخدا
نخر. [ ن ُ خ َ ] (ع اِ) ج ِ نُخْرة. || ج ِ نُخَرة.
-
نخر
لغتنامه دهخدا
نخر. [ ن ُ خ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناخر. رجوع به ناخر شود.
-
نخر
لغتنامه دهخدا
نخر. [ن ُ ] (ص ) نخست . (از جهانگیری ). رجوع به نخری شود.
-
واژههای مشابه
-
نِخر
لهجه و گویش تهرانی
نرخ
-
واژههای همآوا
-
نِخر
لهجه و گویش تهرانی
نرخ
-
جستوجو در متن
-
نخیر
لغتنامه دهخدا
نخیر. [ ن َ ] (ع مص ) نَخْر. رجوع به نَخْر شود.
-
خوش خرید
لغتنامه دهخدا
خوش خرید. [ خوَش ْ / خُش ْ خ َ ] (ص مرکب ) نقدمعامله کن . نسیه نخر. که دستادست خرد. (از ناظم الاطباء).
-
نخرة
لغتنامه دهخدا
نخرة. [ ن َ خ ِ رَ ] (ع ص ) استخوان پوسید و ریزه ریزه شده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). پوسیده وکهنه . (مهذب الاسما). پوسیده . بالیه . (یادداشت مؤلف ). تأنیث ِ نخر. رجوع به نَخِر شود. || استخوان میان کاواک که چون باد به وی رسد آواز از آن برآید...
-
پوسیده شدن
لغتنامه دهخدا
پوسیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )پوسیدن . چریدن . (در تداول مردم قزوین ) : تازه رویم بمثل لاله ٔ نعمان بودکاه پوسیده شد آن لاله ٔ نعمانم . ناصرخسرو.نخر. (تاج المصادر بیهقی ). عفن . (دهار) (منتهی الارب ). عفونت . (منتهی الارب ). وهی . و رجوع ...