کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناگشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناگشته
لغتنامه دهخدا
ناگشته . [ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نگشته . نگردیده . ناشده : همان چشمه ٔ عنبر و عود و مشک دگر گنج کافور ناگشته خشک .فردوسی .ظاهرش دیدی سرش از تو نهان اوستا ناگشته بگشادی دکان . مولوی .|| تغییرناکرده . منقلب ناشده : شرابی ناگشته . (یادداشت مؤلف ...
-
جستوجو در متن
-
صفیا
لغتنامه دهخدا
صفیا. [ ص َ ] (اِخ ) اصفهانی . در عمل رمل آگاهی داشت طبعش خالی از لطفی نیست با حکیم شفائی معارضه داشته شعرش این است :مکن ناگشته از خاطرفراموشان فراموشم که چون از خاطرت رفتم ز خاطرها فراموشم به بازار محبت از پی سودای دل رفتم دچارم شد خریداری و سودا شد...
-
گروگان
لغتنامه دهخدا
گروگان . [ گ ُ ] (اِ) آلت تناسل . (برهان ). قضیب . (آنندراج ). کیر و لند. (جهانگیری ). کیر. نره ٔ مرد که آلت تناسل باشد : چیزی بر من نیست ز دو چیز عجب ترهرچند عجبهای جهان است فراوان از پیر جهان گشته ٔ ناگشته مهذب وز کودک می خورده ٔ ناخورده گروگان . د...
-
صفحة
لغتنامه دهخدا
صفحة. [ ص َ ح َ ] (ع اِ) کناره ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ). بر. کنار. جانب . ج ، صفحات : آتشکده شود دل سوزان نهاد مردزآن آبدارصفحه ٔ سندان گداز تیغ. مسعودسعد.لعل ناگشته صفحه ٔ خنجرگرم نابوده آتش پیکار. مسعودسعد. || یک سوی روی ویک سوی ورق . (مهذب الاسم...
-
آخور
لغتنامه دهخدا
آخور. [ خُرْ ] (اِ) آخُر (در تمام معانی ) : چنان بد که اسبی ز آخور بجست که بد شاه پرویز رابرنشست . فردوسی .دگر اسب جنگی چل وشش هزارکه بودند بر آخور شهریار. فردوسی .دو اسب گرانمایه زآخور ببردگزیده سلیح سواران گرد. فردوسی .ز آخور همانگه یکی کرّه خواست ...
-
انبودن
لغتنامه دهخدا
انبودن . [ اَم ْ دَ ] (مص ) آفریدن . (فرهنگ فارسی معین ). انبوشتن است که آفریدن باشد. (احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1052 حاشیه ٔ 2). انبوشش . (نسخه ای از لغت اسدی از یادداشت مؤلف ). آفرینش . (حاشیه ٔ فرهنگ نخجوانی ). نشأت . خلق . بعث . (یادداشت مؤلف ...
-
یافت
لغتنامه دهخدا
یافت . (مص مرخم ) یافتن . (از ناظم الاطباء). پیداشدگی . حصول و انکشاف . (ناظم الاطباء). پیدا کردن . تحصیل کردن . به دست آوردن . دریافت . درک : سبب یافتن طلب بود و سبب طلبیدن یافت . (کشف المحجوب ).همه خربندگان خر شده گم یافت خر خواهند و من گم خر. سوزن...
-
آغشته
لغتنامه دهخدا
آغشته . [ غ َ / غ ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) نرم کرده با نم و تری . ترنهاده . خیسانیده . خیس کرده . آغارده . آغاریده . فژغرده . || آلوده . مضمخ . ملطخ . ترکرده . مبلول . || آمیخته . ممزوج . مخلوط. (از فرهنگها). || زمین آب داده . (از برهان ) : فروبارم...
-
درشکستن
لغتنامه دهخدا
درشکستن . [ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) شکستن . خرد کردن . در هم خرد کردن : نیم شبی نیم برم نیم مست نعره زنان آمد و در، درشکست . عطار.صدهزاران نیزه ٔ فرعون رادرشکست آن موسیی با یک عصا. مولوی .ساعد دل چون نداشت قوت بازوی صبردست غمش درشکست پنجه ٔ نیروی...
-
پیچان شدن
لغتنامه دهخدا
پیچان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خمان و گردان و پیچیده شدن . پیچان گردیدن . رجوع به پیچان شود. || پریشان و مضطرب و بیقرارو بی آرام شدن از غمی و اندوهی یا دردی : غمین گشت و پیچان شد از روزگاربمرگ برادر بمویید زار. فردوسی .همین داستان زد یکی نامدارکه ...
-
مخمور
لغتنامه دهخدا
مخمور. [ م َ ] (ع ص ) کسی که او را خمار است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که وی را خمار باشد.مست و مدهوش و می زده . (ناظم الاطباء). کسی که به خمارمستی دچار شده باشد. (از محیط المحیط) : مرا ده ساقیا جام نخستین که من مخمورم و میلم به جام است . منوچه...
-
پوران دخت
لغتنامه دهخدا
پوران دخت . [ دُ ](اِخ ) مشهور با باء فارسی و لکن در سکه های پهلوی باباء موحده است (بوران ) بدون کلمه ٔ دخت . رجوع شود به سکه های ساسانی تألیف دمرگان . بروایت شاهنامه وی دختر خسرو پرویزبن هرمزبن انوشیروان و ملکه ٔ ایران پس از قتل شهریار و پیش از آزر...