کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناچیز و بی قیمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناچیز و بی قیمت
دیکشنری فارسی به عربی
عديم القيمة
-
واژههای مشابه
-
ناچیز داشتن
لغتنامه دهخدا
ناچیز داشتن . [ت َ ] (مص مرکب ) ناچیز شمردن . به چیزی نشمردن . به چیزی نگرفتن . مهم نشمردن . اهمیت ندادن . اعتنا نکردن :-به ناچیز داشتن : ندارد بزرگی کسی را بچیزنه خواری به ناچیز دارد بنیز.فردوسی .
-
ناچیز پنداشتن
دیکشنری فارسی به عربی
اخفق في تقدير
-
مقدار ناچیز
دیکشنری فارسی به عربی
اثر , اهانة
-
ناچیز شماری
دیکشنری فارسی به عربی
اهانة
-
ناچیز شمردن
دیکشنری فارسی به عربی
اهانة , رخص
-
جستوجو در متن
-
مساومة
لغتنامه دهخدا
مساومة. [ م ُ وَ م َ ] (ع مص ) بها کردن متاع . (منتهی الارب ). بها کردن با کسی . (تاج المصادر بیهقی ). با کسی مکاس کردن در بیع. (المصادر زوزنی ). با کسی درنگ کردن در بیع برای گران فروختن و دقت نمودن در خریدن و فروختن . (غیاث ) (آنندراج ). گران عرضه د...
-
تنزل
لغتنامه دهخدا
تنزل . [ ت َ ن َزْ زُ ] (ع مص ) فروآمدن . (زوزنی ). فرودآمدن . (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فرودآمدن به درنگ . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). به درنگ و مهلت فرودآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به آ...
-
تسعیر
لغتنامه دهخدا
تسعیر. [ ت َ ] (ع اِ) فارسیان بمعنی نرخ استعمال کنند. (آنندراج ). نرخ . (ناظم الاطباء) : بازگشت و گفت هفتم از رجب گفت در ری چیست تسعیر ای عجب . مولوی .... چند از مال دیوان که تسعیر اندک داشت به بهای گران به بقالان به طرح داده بود. (مجالس سعدی ).گر ز ...
-
قیمت
لغتنامه دهخدا
قیمت . [ م َ ] (ع اِ) بهای کالا. (آنندراج ). ارز هر چیزی . (ناظم الاطباء). در شرع چیزی را گویند که تحت ارزیابی درآید. (کشاف ) : در زمان ما نجابت بس که بی قیمت بودعین دارد قطره ٔ نیسان اگر گوهر شود. میرصیدی (از آنندراج ).و پست و نازل و گران و بلند ازص...
-
worthless
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی ارزش، بی اهمیت، بی بها، ناچیز و بی قیمت
-
بی قیمت
لغتنامه دهخدا
بی قیمت . [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + قیمت )بی بها و بی قدر و بی ارز. (ناظم الاطباء) : گنده و بی قیمت و دون و حقیرریش همه گوه و تنش پرکلخج . عماره .بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی کاسد شد از دوزلفش بازار شاهبوی . رودکی .چرا این سنگ بی قیمت همه پاک ...
-
قدر و قیمت
لغتنامه دهخدا
قدر و قیمت . [ ق َ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مقدار و ارزش و اعتبار.- بی قدر و قیمت شدن ؛ بی ارزش شدن . بی مقدار شدن : نشد بی قدر و قیمت سوی مردم ز بی قدری صدف لؤلؤی شهوار.ناصرخسرو.