کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناپاک سرپنجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ناپاک رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] nāpākro[w] بدروش؛ بدکار.
-
ناپاک زاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) ‹ناپاکزاده› [قدیمی، مجاز] nāpākzād ۱. حرامزاده؛ ولدالزنا.۲. کسی که اصیل و نجیب نباشد: ◻︎ آن دد ناپاکزاد از هیبتت جان داد از آنک / بود در گوشش هنوز افغان افغان ای ملک (قاآنی: ۹۲۷).
-
ناپاک کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خطا
-
پاک و ناپاک
لغتنامه دهخدا
پاک و ناپاک . [ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) درست و نادرست .
-
جستوجو در متن
-
سرپنجه
لغتنامه دهخدا
سرپنجه . [ س َ پ َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) پنجه ٔ دست . (غیاث ) (برهان ) : به خُردی دَرَم زور سرپنجه بوددل زیردستان ز من رنجه بود. سعدی .دلاور به سرپنجه ٔ گاوزورز هولش به شیران درافتاده شور. سعدی . || زور و قوت . (غیاث ). قوت و توانایی . (آنندراج ) : ...
-
زاده
لغتنامه دهخدا
زاده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ، اِ) بمعنی زاد است که فرزند و زائیده شده و زائیده باشد . (برهان ) (آنندراج ). فرزند. (شرفنامه ٔ منیری ) : چه گوئید گفتا که : آزاده ای بسختی همی پرورد زاده ای . دقیقی .بزرگان شدند ایمن از خواسته زن و زاده و گنج آراسته . ...
-
کو
لغتنامه دهخدا
کو. (ق ، ادات پرسش ) کجاست ؟ (فرهنگ فارسی معین ). در چه جاست ؟ اَین َ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پهلوی ، کو (=کجا). اوستایی ، کو. فرق میان کو و کجا این است که بعد از کجا کلمه ٔ «است » و «هست » آید ولی کو بدون آنها استعمال شود و دیگر آنکه استعمال ک...
-
بیداد
لغتنامه دهخدا
بیداد. (اِ مرکب ) ظلم و ستم . (برهان ) (انجمن آرا). تعدی و ظلم . (ناظم الاطباء). ظلم و ستم مرکب از بی و داد و بدین معنی با لفظکردن و کشیدن و شستن مستعمل است . (آنندراج ). ظلم . (شرفنامه ٔ منیری ). جور. بمعنی ظلم و ستم ، اگرچه قیاس میخواهد که بمعنی ظا...
-
گنجه
لغتنامه دهخدا
گنجه . [گ َ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) نام شهری است مشهور مابین تبریزو شیروان (اصح شروان است ) و گرجستان و مولد شیخ نظامی علیه الرحمه از آنجاست . (برهان ). نام شهری است از ولایات اران در اواخر آذربایجان منسوب بدانجا را گنجوی گویند. (انجمن آرا). شهری است [ به...
-
دور
لغتنامه دهخدا
دور. (ص ) بعید. (ترجمان القرآن ). چیزی که فاصله ٔ زیادی داشته باشد. ضد نزدیک . (ناظم الاطباء). آنچه که از ما فاصله ٔ (زمانی یا مکانی ) دارد. چیزی که نزدیک به ما نیست . نقیض نزدیک . (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). بافاصله . مقابل نزدیک . مقابل قریب ....