کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناهض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناهض
/nāhez/
معنی
۱. برخیزنده؛ برخاسته.
۲. ویژگی جوجۀ پرنده که قادر به پریدن شده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناهض
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) برخیزنده ، قایم . 2 - مکان مرتفع . 3 - (اِ.) گوشت بالای بازو. ج . نواهض .
-
ناهض
لغتنامه دهخدا
ناهض . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از نهض و نهوض است . رجوع به نهوض شود. || چوزه ٔ مرغ بال تمام راست کرده و آماده ٔ پریدن شده .(منتهی الارب ) (آنندراج ). جوجه ٔ پرنده ای که آماده و مستعد پریدن شده است . (ازاقرب الموارد). یا آنکه بالهایش را برای پرید...
-
ناهض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nāhez ۱. برخیزنده؛ برخاسته.۲. ویژگی جوجۀ پرنده که قادر به پریدن شده باشد.
-
واژههای همآوا
-
ناحز
لغتنامه دهخدا
ناحز. [ ح ِ ] (ع ص ) بعیر ناحز؛ شتر سخت سرفه و نحاززده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر سرفه کننده و مبتلا به بیماری نحاز. (ناظم الاطباء). شتر سرفه دار. (شمس اللغات ). نحزالبعیر؛ اصابه داء النحاز، فهو ناحز. (المنجد). || (مص ) برخورد کردن سپل پنجم شتر...
-
ناهز
لغتنامه دهخدا
ناهز. [ هَِ ] (ع ص ) نزدیک شونده . (آنندراج ). آنکه نزدیک می آید و نزدیک می کشد. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از نهز است . رجوع به نهز شود. || پسربچه ای که وقت از شیر بازگرفتنش نزدیک شده باشد. چون کودک به فطام نزدیک شود گویند:نهز للفطام . پسر را ناهز و ...
-
جستوجو در متن
-
زکریا
لغتنامه دهخدا
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن نداف که ابوحدیدة ناهض بن عریب و ابوعبداﷲ محمدبن اسماعیل بن امجد از وی روایت کرده اند. رجوع به الحلل السندسیة، ج 2 ص 160 و 181 شود.
-
نواهض
لغتنامه دهخدا
نواهض . [ ن َ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناهض . (ناظم الاطباء). رجوع به ناهض شود. || ج ِ ناهضة. رجوع به ناهضة شود. || شتران کلان جثه و درشت اندام . (منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || داعیه ها. جمع ناهضة است . (فرهنگ فارسی معین ) : ...
-
ناهضة
لغتنامه دهخدا
ناهضة. [ هَِ ض َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ناهض . رجوع به ناهض شود. || ناهضةالرجل ؛ برادران پدری مرد که با وی قیام نمایند و کسانی که بجهت وی غضب کنند بر کسی و قیام نمایند به کار وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اقوام شخص و برادران ابی او که با او نهضت کنند ...
-
ناهد
لغتنامه دهخدا
ناهد. [ هَِ ] (ع ص ) زن برآمده پستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). دختر نارپستان . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). کنیزک پستان از جای برخاسته . (دهار). کنیزک که پستانش از جای برخاسته بود. (مهذب الاسماء). دخت...