ناحز. [ ح ِ ] (ع ص ) بعیر ناحز؛ شتر سخت سرفه و نحاززده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر سرفه کننده و مبتلا به بیماری نحاز. (ناظم الاطباء). شتر سرفه دار. (شمس اللغات ). نحزالبعیر؛ اصابه داء النحاز، فهو ناحز. (المنجد). || (مص ) برخورد کردن سپل پنجم شترمرغ آرنج آن را. (ناظم الاطباء). درخوردن سپل پنجم شتر آرنج آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.