کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامردمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نامردمی
/nāmardomi/
معنی
بیادبی؛ فرومایگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پستفطرتی، پستی، دنائت، فرومایگی، ناکسی
۲. بیرحمی، ددمنشی، دیوخویی
۳. ناتوانی
دیکشنری
inhumane, undemocratic, unpopular
-
جستوجوی دقیق
-
نامردمی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پستفطرتی، پستی، دنائت، فرومایگی، ناکسی ۲. بیرحمی، ددمنشی، دیوخویی ۳. ناتوانی
-
نامردمی
لغتنامه دهخدا
نامردمی . [ م َ دُ ] (حامص مرکب )فرومایگی . پستی . نامردی . دنائت . ناکسی . نااهلی . بی مروتی . دون و پست فطرت و بدسرشت بودن . آئین مردی و مردمی نداشتن و ندانستن . عمل و صفت نامردم : ترا فضیلت بر خویشتن توانم دیدولیک فضلت نامردمی و بی خطری است . آغاج...
-
نامردمی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] nāmardomi بیادبی؛ فرومایگی.
-
جستوجو در متن
-
inhumanities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر انسانی، نامردمی، غیرانسانی بودن، بی عاطفگی
-
دنائت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پستفطرتی، پستی، دونی، رذالت، فرومایگی، ناکسی، نامردمی، نانجیبی ۲. خست، لئامت
-
سگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. نامردمی ۲. درندگی، ددخویی، هاری، درندهخویی ۳. پرخاشگری ۴. مربوط به سگ ۵. درخور سگ ۶. بسیار بد، ناگوار
-
بیادبی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیانضباطی، بیتربیتی، بیفرهنگی، نافرهیختگی ۲. پررویی، جسارت، دریدگی، گستاخی، وقاحت ۳. نااهلی، ناخلفی ۴. نامردمی ≠ فرهیختگی، آدابدانی
-
بی مروتی
لغتنامه دهخدا
بی مروتی . [ م ُ رُوْ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل بی مروّت . درشتی و سختدلی و بی رحمی و ظلم و تعدی . (ناظم الاطباء). ستمگری . ناجوانمردی . نامردمی . بی مردانگی .
-
بی خطری
لغتنامه دهخدا
بی خطری . [ خ َ طَ ] (حامص مرکب ) بی بیمی . بدون مخاطره . || بی ارزشی . بی ارجی . بی قدری : ترا فضیلت بر خویشتن توانم دادولیک فضلت نامردمی است و بی خطری . آغاجی .رجوع به معانی خطر شود. || بی مشقتی . بی رنجی .بی زحمتی .
-
شهراه
لغتنامه دهخدا
شهراه . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهراه . جاده ٔعام و جاده ٔ وسیع بزرگ . (ناظم الاطباء) : دگر گوشت که شهراه کلامست دلت زو با معانی ّ تمامست . ناصرخسرو.شهراه مردمی است سبیل الرشاد توزآن مردمی تو کز ره نامردمی گمی . سوزنی .تا نبرّد تیغت اسماعیل راتا کنی...
-
بدسازی
لغتنامه دهخدا
بدسازی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) بدرفتاری . ناسازگاری . بدسلوکی . سؤسلوک : زآن می ترسم که از ره بدسازی وز غایت نامردمی و طنازی این سگ صفتان کنندای آهوچشم ناگاه ترا صید به روبه بازی . سرخسی (از لباب الالباب ج 1 ص 219).دل رامین همیشه زود سیر است ز بدسازی...
-
گم
لغتنامه دهخدا
گم . [ گ ُ ] (ص ) گیلکی گوم . مفقود. غایب و ناپدید. آواره . سرگشته (بابودن و شدن و کردن و گشتن صرف شود). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مفقود. (آنندراج ). گمراه : گمراه گشته ای ز پس رهبران کورگم نیست راه راست ولیکن تو خود گمی . ناصرخسرو.شه راه مردمی ا...
-
ناگفتنی
لغتنامه دهخدا
ناگفتنی . [ گ ُ ت َ ] (ص لیاقت ) چیزی که سزاوار گفتن نباشد. چیزی که نباید گفت و نمیتوان گفت . (ناظم الاطباء). ناسزا. لغو. ناشایسته . آنچه گفتن آن زشت و ناپسندیده است . که گفتن را نشاید : نامردمی نورزی ، ورزی تو مردمی ناگفتنی نگوئی ، گوئی تو گفتنی . م...
-
گفتنی
لغتنامه دهخدا
گفتنی . [ گ ُ ت َ ] (ص لیاقت ) لایق گفتن . (آنندراج ). سزاوار گفتن . آنچه گفتن آن لازم باشد : سخن گفته شد گفتنی هم نماندمن از گفته خواهم یکی با تو راند. فردوسی .همه گفتنی ها بدو بازگفت همه رازها برگشاد از نهفت . فردوسی .همانگه بگفت آنچه بد گفتنی همه ...