کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نافرخنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نافرخنده
مترادف و متضاد
بدیمن، نامبارک، نامیمون ≠ سعد، فرخنده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نافرخنده
واژگان مترادف و متضاد
بدیمن، نامبارک، نامیمون ≠ سعد، فرخنده
-
نافرخنده
لغتنامه دهخدا
نافرخنده . [ ف َ خ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) نامبارک . نامیمون . شوم . میشوم . مشؤوم . نحس . مقابل فرخنده . رجوع به فرخنده شود.
-
جستوجو در متن
-
نامیمون
واژگان مترادف و متضاد
بداختر، شوم، ناخجسته، نافرخنده، نحس ≠ میمون
-
تخجم
فرهنگ فارسی معین
(تَ خَ جُّ) [ ع . ] ( ص .)نامبارک ، نافرخنده .
-
نامبارک
واژگان مترادف و متضاد
بدشگون، بدیمن، شوم، نافرخنده، نامیمون، نحس ≠ مبارک، میمون
-
نامسعود
واژگان مترادف و متضاد
۱. شوم، نافرخنده، نامیمون، نحس ۲. بدبخت، شوربخت ≠ فرخنده، مسعود
-
نحس
واژگان مترادف و متضاد
بد، بدیمن، شوم، مشووم، منحوس، ناخجسته، نافرخنده، نامبارک، نامیمون ≠ میمون، نیکاختر
-
نامسعود
لغتنامه دهخدا
نامسعود. [ م َ ] (ص مرکب ) نامبارک .شوم . (ناظم الاطباء). ناخجسته . مشؤوم . منحوس . نحس . نافرخنده . || بدبخت . (ناظم الاطباء). مقابل مسعود، به معنی سعید و خوشبخت . رجوع به مسعود شود.
-
ناخجسته
لغتنامه دهخدا
ناخجسته . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) شوم . بدقدم . نافرخنده . مشئوم . نحس . نامبارک . نامیمون . منحوس . که خجسته و فرخنده نیست : جغد را نفرین کرد و برین واسطه مردمان عجم او را شوم دانند بانگ ناخجسته واﷲ که او را هیچ گناه نباشد. (قصص الانبیاء ص 3...
-
نامبارک
لغتنامه دهخدا
نامبارک . [ م ُ رَ ] (ص مرکب ) نامسعود. منحوس . (آنندراج ). نحس . شوم . (دهار). شوم . بدفال . (از ناظم الاطباء). ناخجسته . بدشگون . بدقدم . نامیمون . مشؤوم . نافرخنده : قصد خاندانهای قدیم و دودمان کریم نامبارک باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 197).دری ر...
-
اشأم
لغتنامه دهخدا
اشأم . [ اَ ءَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از شوم . بدشگون تر. بدفال تر. ناخجسته تر. شوم تر.(منتهی الارب ). نافرخنده تر. نامبارک تر. نامیمون تر.- امثال : اشأم من احمر عاد . اشأم من الاخیل . اشأم من البسوس . رجوع به بسوس شود. اشأم من النرماح . اشا...
-
شوم
لغتنامه دهخدا
شوم . (از ع ، ص ) ناخجسته . نامبارک . نحس . بفال بد. بداغور. بدبخت . نامیمون . میشوم . مشئوم . بدیمن . ناهمایون . نافرخنده . (یادداشت مؤلف ) : آه از این جور بد زمانه ٔ شوم همه شادی او غمان آمیغ. رودکی .چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خادشوم چون بوم...
-
نحس
لغتنامه دهخدا
نحس . [ ن َ ] (ع ص ) بداختر. نافرجام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شوم . نامبارک .مرخشه . (ناظم الاطباء). نقیض سعد. (اقرب الموارد). نامبارک . (دهار). ضد سعد. (از مهذب الاسما). مشئوم . منحوس . منحوسه . ناخجسته . نافرخنده . بدبخت : به خاص...
-
فرخ
لغتنامه دهخدا
فرخ . [ ف َرْ رُ ] (ص ) مبارک . خجسته . میمون . (برهان ). بشگون . نیک . فرخنده . سعد. (یادداشت به خط مؤلف ) : به ایران چو آید پی فرخش ز چرخ آنچه خواهد دهد پاسخش . فردوسی .بدو گفت فرخ پی و روز توهمان اختر نیکی افروز تو. فردوسی .نهادند سر سوی شاه جهان...