ناخجسته . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) شوم . بدقدم . نافرخنده . مشئوم . نحس . نامبارک . نامیمون . منحوس . که خجسته و فرخنده نیست : جغد را نفرین کرد و برین واسطه مردمان عجم او را شوم دانند بانگ ناخجسته واﷲ که او را هیچ گناه نباشد. (قصص الانبیاء ص 33).
از پیل و بوم شوم تر و ناخجسته تر
دیدار روی اوست به سیصدهزار بار.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.