کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناظر رسومات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ناظر خرج
لغتنامه دهخدا
ناظر خرج . [ ظِ رِ خ َ / ظِ خ َ] (اِ مرکب ) ناظر هزینه . رجوع به ناظر هزینه شود.
-
ناظر دهلوی
لغتنامه دهخدا
ناظر دهلوی .[ ظِ رِ دِ ل َ ] (اِخ ) سیدناصربن سیدحاجی گجراتی بن سیدجعفر شیرازی ، متخلص به ناظر. از شاعران پارسی گوی هند است . وی در مدینه متولد شد و در شهر گجرات نشأت یافت در ولایت شاه جهان آباد به دربار شاه جهان راه و تقرب یافت . مؤلف صبح گلشن آرد...
-
ناظر شدن
لغتنامه دهخدا
ناظر شدن . [ ظِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن . نظر کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به ناظر شود.
-
ناظر عام
لغتنامه دهخدا
ناظر عام . [ ظِ رِ عام م ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکم یا قائم مقام او که در صورت عدم تعیین ناظر خاص از طرف واقف به عنوان منصب ولایت عامه امور وقف را اداره می کند. (یادداشت مؤلف ).
-
ناظر کازرونی
لغتنامه دهخدا
ناظر کازرونی . [ ظِ رِ زِ ] (اِخ ) عبدالحسن (میرزا...) متخلص به ناظر. از شاعران شیراز است و به روایت فرصت الدوله «در شیراز سکونت داشته علوم صوری و معنوی حاصل کرده و اکثر به ریاضات و عبادات اوقات می گذرانیده ». وی با شاه عباس کبیر صفوی معاصر وبه روایت...
-
ناظر گیلانی
لغتنامه دهخدا
ناظر گیلانی . [ ظِ رِ ] (اِخ ) مؤلف صبح گلشن این رباعی را از او آورده است :بند از دل خود گشاده ام تا چه شوددر دست عنانش داده ام تا چه شودسر در پی آن غزال دارد دل من سر در پی دل نهاده ام تا چه شود .
-
ناظر مازندرانی
لغتنامه دهخدا
ناظر مازندرانی . [ ظِ رِ زَ دَ ] (اِخ ) طاهر (میرزا...) متخلص به ناظر. از شاعران قرن سیزدهم و از ملازمان شاهزاده ملک آرا است . او راست :وفا از نیکوان جستن هماناسراغ آب حیوان از سرابست .سیم خود از سنگ خیزد اینک از اعجاز حسن سنگ در سیم آن نگار سیمتن می...
-
ناظر مشهدی
لغتنامه دهخدا
ناظر مشهدی . [ ظِ رِ م َ هََ ] (اِخ ) (مولانا...) یا ناظری مشهدی . از شاعران معاصر با امیرعلشیر نوائی است ، میرعلیشیر در مجالس النفائس او را «جوان بفهم که در ذهن تصرف تمام دارد» وصف کرده است و مؤلف صبح گلشن رفتار و گفتار او را «به طریقه ٔ بخردی » دا...
-
ناظر هزینه
لغتنامه دهخدا
ناظر هزینه . [ ظِ رْ / رِ هََ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه در امر دخل و خرج نظارت می کند. || (اصطلاح اداری امروز) نماینده ای که از طرف وزارت دارائی در امر مخارج ادارات دولتی از قبیل خریدن لوازم و اثاثه یا اجاره و بنای ساختمان و غیره نظار...
-
باغ ناظر
لغتنامه دهخدا
باغ ناظر. [ ظِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چنارود بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن که در 33 هزارگزی جنوب آخوره و 14 هزارگزی جاده ٔ کوهرنگ واقع است و 98 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
probation officer, parole officer
ناظر آزادی مشروط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] شخصی که مراقبت و پایش مجرمان آزادشده بهصورت مشروط را بر عهده دارد
-
post-production supervisor
ناظر پستولید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] مسئول نظارت بر تمامی مراحل پس از تولید
-
حسین آباد ناظر
لغتنامه دهخدا
حسین آباد ناظر. [ ح ُ س ِ دِ ظِ ] (اِخ ) دهیست از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری نیشابور. ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل . دارای 228 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات . ...
-
ناظر در سرای
لغتنامه دهخدا
ناظر در سرای . [ ظِ رِ دَ رِ س َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نویسنده ای که بر در سرای پادشاهان نشیند تا هرکدام از نوکران که به چاکری حاضر نشوند بنویسد. (ناظم الاطباء). و او را در هندوستان ناغه نویس می گویند. (آنندراج ). متصدی حضور و غیاب .
-
ناظر خرج مونث
دیکشنری فارسی به عربی
مضيفة