کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناشب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناشب
لغتنامه دهخدا
ناشب . [ ش ِ ] (ع ص ) مرد با تیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه تیر با خود دارد. الذی معه نشاب .(معجم متن اللغة). مردی که دارای تیر باشد. (ناظم الاطباء). صاحب تیر. (المنجد). تیردار. || تیرانداز. (از معجم متن اللغة) . رامی . تیرانداز. (المنجد). || چ...
-
جستوجو در متن
-
ناشبة
لغتنامه دهخدا
ناشبة. [ ش ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث ناشب . (المنجد). رجوع به ناشب شود. || قومی که تیر می اندازند. مفردش ناشب است . (از معجم متن اللغة). گروه تیرانداز. (ناظم الاطباء). الرماة بالنشاب . (المنجد). تیرافکنان . تیراندازان .
-
رمث
لغتنامه دهخدا
رمث . [ رِ ] (اِخ ) وادیی است بنی اسد را. دریدبن صمة گفته است : و لولا جنون اللیل ادرک رکضنابذی الرمث و الارطی عیاض بن ناشب .(از معجم البلدان ).
-
عمارة
لغتنامه دهخدا
عمارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن زیادبن سفیان بن عبداﷲبن ناشب عبسی . ملقب به وهاب و مشهور به دالق . از رؤسا و فرماندهان دوره ٔ جاهلیت . رجوع به عماره ٔ عبسی شود.
-
غیرة
لغتنامه دهخدا
غیرة. [ غ ِ ی َ رَ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است . (از تاج العروس ). بطنی است از کنانه و او غیرةبن لیث بن بکر است . ایاس ، عاقل و خالدبنوالکبیربن عبد یالیل بن ناشب بن غیرةبن سعدبن لیث بدو منسوبند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185).
-
جرار
لغتنامه دهخدا
جرار. [ ج َرْ را ] (اِخ ) کلیب بن قیس بن بکیربن عبدیالیل بن ناشب بن غیرةبن سعدبن لیث بن بکربن عبدمناة که او را بجهت جرأت و جسارتی که در جنگ داشت جرار میگفتند. وی به ابولؤلؤ حمله برد ولی ابولؤلؤ او را بقتل رسانید. (از لباب الانساب ).
-
ربیعبن زیاد
لغتنامه دهخدا
ربیعبن زیاد. [ رَ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بن سفیان بن ناشب عبسی . یکی از بزرگان و نوابغو شجاعان دوران جاهلیت عرب بود. او را کامل نیز می گفتند. او شاعر بود و پیش نعمان بن منذر رفت . در حدود سال 30 پیش از هجرت درگذشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ع...
-
عماره ٔ عبسی
لغتنامه دهخدا
عماره ٔ عبسی . [ ع ُ رَ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن سفیان بن عبداﷲ ناشب عبسی . ملقب به وهاب و مشهور به دالق .از رؤسا و فرماندهان لشکر در دوره ٔ جاهلیت . وی از توانگران و سخاوتمندان بشمار می رفت و بر خویش فرض کرده بود که ناله ٔ اسیری را در تاریکی شب نشنود م...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ربیعبن زیادبن سفیان بن عبداﷲبن ناشب بن هدم بن عودبن قطیعةبن عبس عبسی صحابی و یکی از نه تن وفد بنی عبس است که بخدمت پیغمبر رسیدند و پیغمبر آنها را دعای خیر کرد و فرمود «ابغونی لکم عاشراً اعقد لکم ». رجوع به کتاب الاصابه چ مصر ...
-
اتیس
لغتنامه دهخدا
اتیس . [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) رام تر. منقادتر.- امثال :اتیس من تیوس تویت ؛ قال حمزة هذا مثل حکاه محمدبن حبیب و لم یذکر فی ای ّ موضع یجب ان یوضع و تویت قبیلة من قبائل قریش و هو تویت بن حبیب بن اسدبن عبدالعزّی قال و حکی ایضاً: اتیس من تیوس البیّاع ، و ...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن بکیربن عبدیالیل بن ناشب بن غیرةبن سعدبن بکربن لیث بن عبد مناة اللیثی ... وی حلیف بنی عدی بن کعب است ، او در واقعه ٔ بدر حضور داشت و در جنگ رجیع در سن 34 سالگی شربت شهادت نوشید. او کسی است که حسان بن ثابت او را در این بیت اراد...