کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناردین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناردین
/nārdin/
معنی
سنبل رومی؛ریشهای شبیه مامیران.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناردین
لغتنامه دهخدا
ناردین . (اِ) سنبل رومی . (قانون ابوعلی سینا چ تهران ص 214) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (بحر الجواهر) (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری ).سنبل رومی را گویند و آن زردرنگ می باشد و اگر در سرمه داخل کنند موی مژه را برویاند. (برهان قاطع) (آنندراج ). اسارون . (فرهنگ دزی...
-
ناردین
لغتنامه دهخدا
ناردین . (اِخ ) از ولایات هندوستان است و به سال 405 هَ . ق . به دست سلطان محمودغزنوی گشوده شد. مؤلف «تاریخ دیالمه و غزنویان » آرد: سلطان محمود در سال 404 جنگ بزرگ دیگری در محل ناردین یکی از نقاط صعب العبور هندوستان کرده است که درتاریخ محاربات این پا...
-
ناردین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] nārdin سنبل رومی؛ریشهای شبیه مامیران.
-
ناردین
واژهنامه آزاد
سنبل رومی.
-
واژههای مشابه
-
ناردین اقلیطی
لغتنامه دهخدا
ناردین اقلیطی . [ ن ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنبل رومی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ص 253). رجوع به ناردین شود.
-
ناردین اوری
لغتنامه دهخدا
ناردین اوری . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنبل جبلی است . (ابن بیطار ج 2 ص 175). رجوع به ناردین شود.
-
ناردین بری
لغتنامه دهخدا
ناردین بری . [ ن ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسارون . (دزی ). شامل اسارون وفو است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ناردین شود.
-
جستوجو در متن
-
منتجوشه
لغتنامه دهخدا
منتجوشه . [ م ُ ت َ ش َ / ش ِ ] (اِ) ناردین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سنبل رومی ، یعنی ناردین . (الفاظ الادویه ). سنبل رومی . سنبل اقلیطی . سالینقا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل قبل شود.
-
نردین
لغتنامه دهخدا
نردین . [ ن َ ] (معرب ، اِ) سنبل رومی که گیاهی خوشبو است . (از المنجد). رجوع به ناردین شود.
-
کرکروهن
لغتنامه دهخدا
کرکروهن . [ ک َ ک َ هَِ ] (اِ) معجونی باشد از کبابه ٔ شکافته و فلنجه و بسباسه و صندل و مقاصری و سنبل الطیب و مازو و عسل و قوت دل دهد و قبض آرد. (برهان ) (آنندراج ). || گیاهی است که به ناردین مشابه بود و لون او سرختر باشد و تفرقه میان ایشان آن است که ...
-
منتجوسه
لغتنامه دهخدا
منتجوسه . [ م ُ ت َ س َ / س ِ ] (اِ) به لغت رومی ناردین باشد و آن را سنبل رومی گویند و آن بیخی است خوشبوی به سفیدی مایل . (برهان ). دارویی که به تازی سنبل الطیب گویند. منتجوشه . (ناظم الاطباء). در فرهنگ فولرس منتجوشه آمده به معنی ناردین و آن را یونان...
-
روزامارندا
لغتنامه دهخدا
روزامارندا. [ ] (یونانی ، اِ) ابن البیطار گوید: معنی لغوی آن ریشه ٔ گل سرخی (الاصل الوردی ) است . دیسقوریدوس گوید: این گیاهی است که در بلاد موسوم به ماقدونیا (مقدونیه ) میروید و شبیه قُسط (نوعی عود)، ولی سبکتر از آن است . دندانه دار است و اگر آن را ب...
-
قانچی
لغتنامه دهخدا
قانچی . (اِخ ) دهی است از دهات کوهسار. کوهسار شامل چهار محله است : کوهسار، چناشک ، قانچی و حاجی لر. سکنه ٔ آنجا افرادی خوش سیما و خوش بنیه و بیشتر آنها از ترکهای گریلی میباشند. مردم چناشک و قانچی با آنکه در یک جلگه ٔ تنگ و مسدود پرآب زیست میکنند و فق...