کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نادر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نادر
/nāder/
معنی
۱. کمیاب.
۲. (اسم، صفت) بیهمتا.
۳. عجیب؛ شگفت.
۴. ویژگی چیزی که بهندرت اتفاق میافتد.
۵. (قید) بهندرت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیمانند، شاذ، شگفت، طرفه، طریف، عجیب، کمیاب، نایاب، نایافت ≠ وافر
برابر فارسی
کمیاب
دیکشنری
infrequent, one-off, rara avis, rare, recherché, scarce, singular, uncommon, unique, unusual
-
جستوجوی دقیق
-
نادر
واژگان مترادف و متضاد
بیمانند، شاذ، شگفت، طرفه، طریف، عجیب، کمیاب، نایاب، نایافت ≠ وافر
-
نادر
فرهنگ نامها
(تلفظ: nader) (عربی) آنچه به ندرت یافت شود ، کمیاب ؛ آن که در نوع خود بی نظیر باشد ، بیهمتا ؛ عجیب، شگفتآور ؛ (در حالت قیدی) به ندرت ؛ (در اعلام) نادر شاه افشار پادشاه ایران و مؤسس سلسلهی افشاریه .
-
نادر
فرهنگ واژههای سره
کمیاب
-
نادر
فرهنگ فارسی معین
(د ) [ ع . ] (ص .) کمیاب ، نایاب .
-
نادر
لغتنامه دهخدا
نادر. [ دِ ] (ع ص ) اسم فاعل از ندر.(اقرب الموارد). رجوع به ندر شود. || (اِ) جمع اندر به معنی خرمن یا خرمن گندم است . (از منتهی الارب ). رجوع به اندر شود. || خر وحشی . (از اقرب الموارد). || النادر من الجبل ؛ ما خرج منه و برز. (اقرب الموارد). نادرالجب...
-
نادر
دیکشنری عربی به فارسی
کم , نادر , کمياب , رقيق , لطيف , نيم پخته , اندک , تنگ , قليل , ندرتا , غير عادي , غير متداول , غيرمعمول
-
نادر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] nāder ۱. کمیاب.۲. (اسم، صفت) بیهمتا.۳. عجیب؛ شگفت.۴. ویژگی چیزی که بهندرت اتفاق میافتد.۵. (قید) بهندرت.
-
نادر
دیکشنری فارسی به عربی
فضولي , نادر
-
واژههای مشابه
-
rare gas
گاز نادر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ← گاز نجیب
-
تپه نادر
لغتنامه دهخدا
تپه نادر. [ ت َپ ْ پ َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پائین ولایت است که در بخش فریمان شهرستان مشهد و در شصت و چهار هزارگزی خاوری فریمان و چهار هزارگزی باختر راه مالرو عمومی شاهین گرماب به خارزار واقع است کوهستانی و معتدل است و111 تن سکنه دارد. آب آن از ق...
-
نادر افتادن
لغتنامه دهخدا
نادر افتادن . [ دِ اُ دَ ](مص مرکب ) تنها افتادن . جالب واقع شدن : چنان نادر افتاده در روضه ای که بر لاجوردی طبق بیضه ای . سعدی . || کمتر اتفاق افتادن . به ندرت پیش آمدن : نادر افتد که یکی دل به وصالت ندهدیا کسی در بلد کفر مسلمان ماند.سعدی .
-
نادر اکبرآبادی
لغتنامه دهخدا
نادر اکبرآبادی . [ دِ رِ اَ ب َ ] (اِخ ) مؤلف تذکره ٔ صبح گلشن اسم او را نادر حسن اکبرآبادی نوشته و این دو بیت را از او نقل کرده است :بسته ٔزنار خوبان را به ایمان کار نیست حلقه ٔ زلف پریرویان کم از زنار نیست هر که شد مقتول ابرویت حیات خضر یافت آب حی...
-
نادر اوفتادن
لغتنامه دهخدا
نادر اوفتادن . [ دِ دَ ] (مص مرکب )نادر افتادن . رجوع به نادر افتادن شود : دوران تو نادر اوفتاده ست کاین حسن خدا به کس نداده ست .سعدی .
-
نادر تبریزی
لغتنامه دهخدا
نادر تبریزی . [ دِ رِ ت َ ] (اِخ ) کلب علی متخلص به نادرا یا نادر از شاعران عهد صفویه است . نصرآبادی آرد: او هم زرگر و نقاش بوده و از تبارزه ٔ عباس آباد است اما گویا اصلش اصفهانی است . از اشعار اوست :هشدار کزین جهان دون باید رفت چون آمده ای ببین که چ...