کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخندارتباران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Onychophora
ناخندارتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از جانوران که صفات حلقویتباران و بندپاتباران را مشترکاً دارا هستند و احتمالاً بین این دو شاخه پیوند تکاملی برقرار میکنند؛ این جانوران بدن استوانهای و پوشیده از نوارهایی از دکمههای (tubercle) فلسپوش و چهارده تا چهلوسه جفت...
-
واژههای مشابه
-
ناخن
فرهنگ فارسی معین
(خُ یا خَ) [ په . ] (اِ.) مادة شاخی که انتهای فوقانی انگشتان دست وپای انسان و بعضی از جانوران را می پوشاند.
-
ناخن
لغتنامه دهخدا
ناخن . [ خ ُ ] (اِ) ناخون . هندی باستان ، نخا (ناخن انسان ، ناخن حیوانات ). پهلوی ، ناخون . افغانی ، نوک . بلوچی ، ناخون . ناکون ، ناهون . کردی ، ناخنب [ کردی اصیل ، نینوک ]. پشتو،ناخون . ماده ٔ شاخی که درانتهای انگشتان انسان و [برخی ] جانوران میروید...
-
ناخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nāxun] ‹ناخون› (زیستشناسی) nāxon استخوان نازک روی سرانگشت دست و پا.〈 ناخن به دندان ماندن: [قدیمی، مجاز] انگشت به دهان ماندن؛ از فرط حیرت انگشت به دهان گرفتن: ◻︎ بدیشان از غنیمت داد چندان / که خلقی ماند از آن ناخنبهدندان (نزاری: ...
-
ناخن
دیکشنری فارسی به عربی
مخلب , مسمار
-
ناخن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nâxun طاری: nâxun طامه ای: nâxon طرقی: nâxun کشه ای: nâxun نطنزی: nâxon
-
Ctenophora
شانهدارتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از جانوران دارای تقارن شعاعی دوتایی که معمولاً بیضوی یا کروی هستند و هشت ردیف صفحۀ شانهای برای شنا کردن دارند؛ اعضای این شاخه بهجای نخکیسه (nematocyst) چسبتَنده (colloblast) دارند که بر روی زواید بلند اطراف دهانشان قرار دار...
-
Cycliophora
دایرهدارتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخۀ تازهشناساییشدهای از سلسلۀ جانوران با تنها یک گونه و طول کمتر از یک میلیمتر و تقارن دوطرفی که با یک صفحۀ چسبنده به میزبان متصل میشوند؛ در اطراف دهان این جانوران و درست در مقابل مخرج آنها یک حلقۀ مژکدار وجود دارد
-
anchor bill
ناخن لنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوک پنجۀ لنگر متـ . نخودک لنگر anchor pea
-
شکسته ناخن
لغتنامه دهخدا
شکسته ناخن . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ خ ُ ] (ص مرکب ) عبارت از بی قوت و بی استعداد است . (غیاث ) (آنندراج ).
-
بی ناخن
فرهنگ فارسی معین
(خُ یا خَ) (ص مر.) بی انصاف ، کسی که نفعش به کسی نمی رسد.
-
شکسته ناخن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) (ص مر.) کنایه از: بی - استعداد.
-
ناخن چیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص م .)ناخن تراشیدن .
-
ناخن خشک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) (ص مر.) (عا.)خسیس .