کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناجیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شمیکانی
لغتنامه دهخدا
شمیکانی . [ ش ُ / ش َ ] (اِخ ) جعفربن ناجیة شمیکانی اصفهانی . از راویان است و تابعان را درک کرد و نعمان بن عبدالسلام از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ناجیة البربری الاصل البغدادی از حفاظ حدیث و مردی ثقه بود. او راست : مسند.وی به سال 301 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جمیل زیات مدنی . بطریق سعدبن سعید، از ابی هریرة روایت کند. ابن عدی گوید: ابن ناجیة از صالح روایت کند. (لسان المیزان ج 3 ص 168).
-
ذات الخمار
لغتنامه دهخدا
ذات الخمار. [ تُل ْ خ ِ ] (اِخ ) لقب هنیدة عمّه ٔ فرزدق است . و از آنرو وی را ذات الخمار گویند که وی چانه بندخویش را برگرفت آنگاه که پدر او صعصعةبن ناجیه و برادر وی غالب بن صعصعة و خال او اقرع بن حابس و شوهرش زبرقان بن بدر در خیمه ٔ او بودند و گفت کی...
-
ربالی
لغتنامه دهخدا
ربالی . [ رَ] (اِخ ) ابوعمرو، حفص بن عمربن ربال بن ابراهیم بن عجلان مجاشعی ربالی بصری . او از عبدالوهاب ثقفی و مقدمی روایت دارد و ابراهیم حربی و عبداﷲبن محمدبن ناجیة از او روایت کردند. ربالی از ثقات راویان بود و بسال 258 هَ . ق . درگذشت . (از اللباب ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن المرتضی الیمنی . یکی از علماء زیدیه . او راست : الملل و النحل و آن کتابی مختصر است و در آن گوید که فرقه ٔ ناجیه ، زیدیه باشند. کتاب القلائد فی العقاید در مذهب زیدیه .و کتاب الازهار فی فقه الائمة الابرار بر مذهب زید...
-
معقل
لغتنامه دهخدا
معقل . [ م َ ق ِ ] (اِخ ) ابن قیس ریاحی (متوفی به سال 43 هَ . ق .). سرداری شجاع و بخشنده بود. حیات پیغمبر اکرم را درک کرد. عماربن یا سروی را برای دادن مژده ٔ فتح شوشتر به نزد عمر روانه کرد و هنگامی که بنی ناجیه مرتد شدند عمر او را به سوی ایشان گسیل د...
-
اعین
لغتنامه دهخدا
اعین . [ اَ ی َ ] (اِخ ) ابن ضبیعةبن ناجیةبن غفال بن محمدبن سفیان بن مجاشعبن دارم تمیمی حنظلی دارمی . پسر برادر صعصعةبن ناجیة و جد فرزدق . صاحب استیعاب او را ذکر کرده و چیزی که دال بر صحابی بودن وی باشد نیاورده . وی در جنگ جمل جزء یاران علی (ع ) بود ...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حرب بن خالد، مکنی به ابی معمر. وی مولای سلیمان بن علی بن عبداﷲبن عباس هاشمی است . از عبدالاعلی سامی و سلام بن ابی خبزة و خالدبن یزید هدادی و اسماعیل بن یحیی تمیمی روایت کند و از وی ابوبکربن ابی الدنیا و عبیدالعجل و احمدبن اب...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن زبیربن مشکان الهلالی الاصبهانی . از ناقله ٔ بصره است . شعبة و عمارة از وی حدیث آوردند و زبیریان مدینه از بازماندگان اویند، و نیز از بازماندگان او در اصفهان حبیب بن هَوذةبن حبیب و نیز یونس بن حبیب و نیز ابراهیم بن عبدالعزیز و...
-
چارسو
لغتنامه دهخدا
چارسو. (اِخ ) قریه ای است از قرای کجور و مقبره ٔ مصقلةبن هبیره ٔ شیبانی در آنجاست و مردم کیا- شغله مینامنداز قراری که در تاریخ ظهیرالدین مسطور است در زمان خلافت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام قومی در طبرستان موسوم به بنی ناجیه مرتد شده به نصرانیه...
-
حافظ نیشابوری
لغتنامه دهخدا
حافظ نیشابوری .[ ف ِ ظِ ن َ ] (اِخ ) حسین بن علی بن یزید، مکنی به ابوعلی . وی در حفظ و ورع و رحلت (سفر) یگانه بود و در نیشابور از جعفربن احمدبن نصر حافظ سماع دارد، و در هرات از ابوعلی حسین بن ادریس انصاری ، و در نسا از حسن بن سفین ، و در مرو از عبداﷲ...
-
جلودی
لغتنامه دهخدا
جلودی . [ ج َ / ج َ ل َوْ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن یحیی بن احمدبن عیسی بصری مکنی به ابواحمد از بزرگان دانشمندان شیعی بصره بوده و در تاریخ و نجوم و اخبار و سیر دستی توانا داشته و در فقه وکلام و تاریخ تألیفاتی دارد.او راست : 1 - اخبار ابی داود. 2 - اخبار ...
-
ابومخنف
لغتنامه دهخدا
ابومخنف . [ اَ م ِ ن َ ] (اِخ ) لوطبن یحیی بن سعیدبن مِخْنَف بن سلیم الازدی . و مخنف بن سلیم جد ابومخنف از اصحاب علی علیه السلام بود و از رسول صلوات اﷲ علیه روایت کند. و ابن الندیم گوید: بخط احمدبن الحارث الخزاز خواندم که علماءگفته اند که در اخبار و ...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن هشام بن مغیرةبن عبداﷲبن عمرو بن مخزوم قرشی مخزومی . مکنی به ابی عبدالرحمن . مادر او ام الجلاس اسماء دخترمخربة (مخرمة) و بقول عسقلانی فاطمه دختر ولیدبن مغیرة است . او از بزرگان عرب در جاهلیت و از بزرگان اسلام و از صحابه است . ...