کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
میگون
/meygun/
معنی
به رنگ می؛ همرنگ شراب؛ سرخرنگ: ◻︎ هردم به یاد آن لب میگون و چشم مست / از خلوتم به خانهٴ خَمّار میکشی (حافظ۲: ۶۳۴).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بادهگلگون، سرخرنگ، شرابرنگ، شرابی، گلرنگ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
میگون
واژگان مترادف و متضاد
بادهگلگون، سرخرنگ، شرابرنگ، شرابی، گلرنگ
-
میگون
فرهنگ نامها
(تلفظ: meygun) مخمور ، خمار آلود (چشم) ، (در قدیم) به رنگ می ، سرخ رنگ .
-
میگون
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (ص .) سرخ رنگ .
-
میگون
لغتنامه دهخدا
میگون . [ م ِ ] (اِخ ) قصبه ای است جزء دهستان رودبار قصران بخش افجه ٔ شهرستان تهران ، واقع در 25هزارگزی شمال افجه کنار راه شوسه ٔ شمشک به تهران . هوای کوهستانی سرد و خوبی دارد و در تابستان گردشگاه مردم تهران است .این قصبه در حدود 2375 تن جمعیت دارد و...
-
میگون
لغتنامه دهخدا
میگون . [م َ / م ِ ] (ص مرکب ) به رنگ می . سرخ همچون شراب . که چون شراب سرخ باشد. آنچه رنگ شراب دارد : نه نه می نگیرم که میگون سرشکم که خود زین می کم بها می گریزم . خاقانی .هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست از خلوتم به خانه ٔ خمار می کشی .حافظ.
-
میگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: madgon] [قدیمی] meygun به رنگ می؛ همرنگ شراب؛ سرخرنگ: ◻︎ هردم به یاد آن لب میگون و چشم مست / از خلوتم به خانهٴ خَمّار میکشی (حافظ۲: ۶۳۴).
-
جستوجو در متن
-
سرکه فشاندن
لغتنامه دهخدا
سرکه فشاندن . [ س ِ ک َ/ ک ِ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) طعنه زدن : بس کن از سرکه فشاندن زآن لب میگون که من دل بر آن میگون لب سرکه فشان خواهم فشاند.خاقانی .
-
خط الماس
لغتنامه دهخدا
خط الماس . [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط میگون از مصطلحات است برای موی خط مردم سفیدرنگ که مایل به اندک سرخی یا سپیدی باشد. (آنندراج ). خط راه میگون از مصطلحات . (غیاث اللغات ).
-
میگونی
لغتنامه دهخدا
میگونی . [ م َ /م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به میگون . متمایل به سرخی : بزرگ چشم و اندر آن میگونی . (التفهیم ص 381).
-
اشبانی
لغتنامه دهخدا
اشبانی . [ اُ نی ی ] (ع ص ) مرد سرخ روی و میگون بروت . شبانی . (منتهی الارب ).
-
سیه چرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم. صفت) siyahčo(a,e)rde = سیاهچرده: ◻︎ آن سیهچرده که شیرینی عالم با اوست / چشم میگون لب خندان رخ خرّم با اوست (حافظ: ۱۳۴).
-
اصحب
لغتنامه دهخدا
اصحب . [ اَ ح َ ] (ع ص ) حمار اصحب ؛ خر که رنگش مایل به سرخی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || میگون . (محمودبن عمر ربنجنی ).
-
خضرا شدن
لغتنامه دهخدا
خضرا شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سبز شدن . سبزه شدن : آب چو نیل برکه اش میگون شدصحرای سیمگونش خضرا شد.ناصرخسرو.
-
حقیری
لغتنامه دهخدا
حقیری . [ ح َ ] (اِخ ) شاعری از مردم ایران از اهل تبریز است و بیت ذیل او راست :دوش در مجلس حدیث آن لب میگون گذشت من ز خود رفتم ندانستم که آخر چون گذشت .